آفتاب فردا

جانان من آفتاب فرداست؛عشقم نفس صدای دریاست

آفتاب فردا

جانان من آفتاب فرداست؛عشقم نفس صدای دریاست

یک لطیفه و یک نتیجه:(3)

گفتم:من وقتی شما بچّه مذهبی هارو می بینم،یاد اهل بهشت می افتم و اوصاف بهشتیان در جلوی چشمم مجسّم میشه.

گفت:چه طور؟

گفتم:چون شما هم عین بهشتیان و اهل بهشت هستید که در بهشت،دور هم می نشینند و میگند و می خندند و از وضعیّت خودشون راضی هستند و هیچ مشکل و ناراحتی هم ندارند:انگار نه انگار که جامعه مون پر است از انواع و اقسام مشکلات و معضلات و ناراحتی ها و انگار نه انگار که همه مون وظیفه داریم در قبال این مشکلات،کاری انجام بدیم و اقدامی بکنیم...

گفت:آخه ما چه کاری می تونیم بکنیم؟

گفتم:یعنی چون نمی تونیم این مشکلات رو حلّ بکنیم،پس باید دست به هیچ اقدامی نزنیم؟

گفت:چه کاری بایست انجام میدادیم که ندادیم؟تازه مگه جامعه،متولّی نداره و حلّ این مشکلات،وظیفهء اونا نیست؟

گفتم:اوّلاً پیامبر اکرم(ص) فرموده اند که هرکس اهتمام به امور مسلمین نداشته باشه،مسلمان نیست.ثانیاً قرآن می فرماید:أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى:دوتا دوتا و به تنهایى براى خدا به پا خیزید(سبأ-46)

پس  با این بهانه که یه دست صدا نداره و نمیتونیم کاری بکنیم،حقّ نداریم در قبال جامعه مون بی تفاوت باشیم...باید از علما بخواهیم تا وظایف ما رو در قبال مشکلات جامعه به ما اعلام بکنن که متأسفانه تا به حال،این کار رو انجام ندادن و همهء ما رو افرادی درونگرا و گوشه گیر به بار آوردن که فقط و فقط می خواهیم با عبادات فردی و نه عمل به وظایف اجتماعی،خودمون رو به تنهائی به بهشت برسونیم...

یک لطیفه و یک نتیجه:(2)

گفتم: وقتی من تو رو می بینم،یاد سفینه های فضائی می افتم.

گفت:چطور؟

گفتم:چون تو هم عین سفینه های فضائی،وجود مقدّس و مبارکت در روی زمین به درد هیچ کاری نمی خوره!!!

حکایت خیلی از آدمهای به ظاهر مثبت و موجّه هم دست کمی از این سفینه های فضائی نداره:مثلاً می بینی طرف یک فرد مؤمن هستش که نماز و روزه و سایر عبادات فردی خودش رو به نحو احسن انجام میده و با داشتن ظاهری اسلامی، دائماً به مساجد و زیارتگاه ها و حسینیّه ها میره و همیشه با افراد هم تیپ خودش نشست و برخاست داره و حتّی همه روزه،نماز صبحش رو در مسجد و به جماعت می خونه؛امّا از لحاظ اجتماعی،کوچکترین منفعت و حسّاسیّتی برای مردم و سرنوشت اونا و سرنوشت جامعه اش نداره و اصلاً براش مهمّ نیست که در دُور و اطرافش چی میگذره،به چه کسی چه ظلمی روا داشته میشه و حقّ و حقوق چه کسانی در جامعه پایمال میشه...انگار نه انگار که پیامبر اکرم(ص) فرموده اند که هرکس اهتمام به امور مسلمین نداشته باشه،اصلاً مسلمان به حساب نمیاد...وقتی هم که بهشون تذکّر میدی که این رویّه،مورد رضایت خدا و رسولش نیست،خیلی راحت شونه هاشو بالا میندازه و میگه:

چیکار داریم واسهء خودمون درد سر درست کنیم؟نماز و روزه و حجّ و زیارت خودمون رو انجام میدیم و روزی سه مرتبه زیارت عاشورا می خونیم و برای تعجیل در فرج «آقا» دعا میکنیم، ان شاء الله که مورد شفاعت ائمّهء معصومین(س) قرار بگیریم .«آقا» وقتی ظهور فرمودن،خودشون این مشکلات رو حل میکنن...ما که به تنهائی نمی تونیم از عهدهء حلّ این مشکلات برآئیم!!!

یک لطیفه و یک نتیجه:(1)

آورده اند که یک نفر ورزشکار،برای برنده شدن در مسابقهء دو میدانی،اقدام به خوردن داروهای نیروزا کرده بود؛امّابعداً برای اینکه این «دوپینگ» کردنش لو نره،در طول مسابقه،یواش دویده بود!!!

حالا حکایت ما هم بسیار شبیه به کار همین دوندهء دوپینگی هستش:این همه درس می خونیم و این همه با شبکه های اجتماعی ارتباط داریم و دائماً توی اینترنت و فضای مجازی با کشورها و فرهنگ های مختلف در دنیا در ارتباط هستیم؛با این وجود،هنوز هم که هنوزه،افکارمون مثل افکار مردم عوام هستش و جرأت اینکه مثل یک آدم فرهیخته و بافرهنگ،در روش های زندگی خودمون تغییری رو به وجود بیاریم و دست به اصلاحاتی بزنیم،نداریم:

این همه خرافات در زندگی ما وجود داره و این همه سرمایه های ما،اعمّ از سرمایه های مادّی و معنوی و فرصت های زندگی و جوانی مون صرف این خرافات میشه؛چه  خرافات دینی و چه سایر خرافاتی که در زندگی روزمرّهء ما ایرانی ها وجود داره؛در حالیکه در بین کشورهای پیشرفتهء دنیا،رقابت های تنگاتنگی برای پیشرفت و توسعه و ترقّی وجود داره و میزان پیشرفت و یا عقب ماندگی کشور ها رو نسبت به هم با دقیقه و ثانیه محاسبه می کنند،اونوقت در کشور ما در طول سال،این همه تعطیلی های بیجا و بیخودی در تقویم رسمی وجود داره که البتّه نه تنها اراده ای برای کاهش اون تعطیلی های نابجا و مخرّب وجود نداره؛بلکه دائماً به بهانه های مختلف به حجم اونا اضافه میشه...

وقتی کسی از دنیا میره،بازماندگانش چه بریز و بپاش هائی رو صرفاً به خاطر چشم و همچشمی های بی ارزش و بی فایده که انجام نمیدن که ضمن اینکه هیچ فایده ای برای اون فرد از دست رفته و بازماندگانش نداره،بلکه باعث بروز اثرات روانی منفی بر اونها میشه...پس فایدهء این همه درس خوندن و ادّعای داشتن سواد و فرهنگ چیه؟؟؟

پدیدهء فرار مغزها (2):

جمال: مگه نه اینکه ما انسانها موجوداتی اجتماعی هستیم و یکی از جنبه های انسانیت مون هم،احساس مسئولیت در قبال سایر آدماست؟

 چرا فقط در دوران راحتی در کنار هم باشیم ولی در دوران سختی،همدیگه رو تنها بزاریم؟

آیا این بهانه،منصفانه است که چون مثلا دولت یا رژیم ما،امکانات رو فراهم نمیکنه،ما کشورمون رو رها کنیم و به دست دیگران بسپاریم؟هرچند که این حرفا در قالب هیچ قانون رسمی و مدوّن نمی گنجه،اما بالاخره همه مون انسان هستیم یا نه؟ایرانی هستیم یا نه؟مسلمان هستیم یا نه؟

 یادمون نرفته اون هنگامی که جنگ هشت ساله بر ما تحمیل شد،عده ای از همان روزهای اول به بهانهء ادامهء تحصیلات از کشور خارج شدند؛اما بعد از پایان جنگ،به کشور بازگشتند و در حال حاضر،از تمامی امکانات کشور استفاده می کنن؛در حالیکه در دوران سخت و طاقت فرسای جنگ،کوچکترین نقشی نداشتند.چرا تحصیلات و نیز راحت طلبی و خوشگذرانی،فقط حق پولدار ها و مایه دار ها باید باشه؟

امید:درسته که جنگ بر ما تحمیل شد؛اما ما می تونستیم بعد از فتح خرمشهر،جنگ رو تموم کنیم و نکردیم...

جمال:اینکه جنگ رو بعد از فتح خرمشهر،باید تموم می کردیم یا نه،بحث خاص خودش رو می طلبه و به همین راحتی نمیشه در مورد مسئله ای بین المللی با اون ابعاد گسترده،اظهار نظر کرد و نیز نباید گول توجیهات بی اساس عده ای راحت طلب و یا حتی مغرض رو خورد؛اما مسئله اینجاست که خیلی از این نخبگان و سرمایه داران،مدتها قبل از فتح خرمشهر از کشور فرار کردند.برای این کارشون چه توجیهی داشتند؟چرا همیشه باید عده ای خودشان را برتر از دیگران و نیز خون شان را رنگین تر از دیگران بدونند؟

امید:اون افرادی که در کشور باقی می مونن،باید دولت رو تحت فشار قرار بدن تا براشون امکانات فراهم کنه.

جمال:چرا فقط باید افرادی که باقی موندن،این کار رو بکنن؟چرا کسانی که مهاجرت کردن،چنین تلاشی رو نکردن؟وقتی این هماهنگی و اتحاد در بین افراد جامعه نباشه،چه طور میشه امیدوار بود که وضع کشور اصلاح بشه؟

امید: چرا نخبگان باید به آتش ندانم کاری های دولت و رژیم بسوزن؟آیا این انصافه؟

جمال:توجه کنید که هیچ یک از کشورهائی که الان دارن مسیر پیشرفت و توسعه رو طی می کنن،از روز اول اینقدر پیشرفته نبودن و به قول مثل عامیانه،از شکم ننه شون پیشرفته به دنیا نیومدن...همه شون دورانهای سخت عقب ماندگی و دیکتاتوری و استعمار و ... رو گذروندن و برای رسیدن به وضعیت فعلی شون،نخبه هاشون،خون دل ها خوردن و زحمت ها کشیدن و حتی جون دادن؛در حالیکه همون نخبگان می تونستن مثل نخبگان فراری کشور ما بهانه بیارن که چون در کشور،امکانات نیست،پس ما باید به کشورهای پیشرفته،مهاجرت کنیم؛ بعدش هم یک عمر به خوبی و خوشی بگذرونن؛در حالیکه اصلا به چنین کاری دست نزدن...

امید:آخه چه دلیلی داره که اون نخبگانی که می تونن مثل امثال پروفسور سمیعی،به اون مراتب علمی برسن و به دیگران کمک کنن،بیان توی این مملکت خراب شده ای که دولتش، حتی توانائی جلوگیری از اختلاسهای میلیاردی و فیش های نجومی اش رو نداره؟هیچ امکانات مادی و حتی ارزش معنوی هم برای نخبگانش قائل نیست؟

جمال:پس چه کسی باید مملکت رو درست کنه؟اگه بخواهیم از تجربهء کشورهای دیگه استفاده کنیم،همهء اون کشورهای پیشرفته،روی پای خودشون ایستادند و با اینکه از تجربیات کشورهای دیگه استفاده کردند،اما پیشرفت و توسعهء واقعی شون کاملا ریشهء بومی داشت و هیچ کشوری رو نمی توان پیدا کرد که پیشرفت و توسعه اش کاملا منشأ خارجی داشته باشه.همون طوری که کشورهای پیشرفتهء فعلی،موفقیت های خودشون رو مرهون روشنفکران و نخبگان خودشون هستند،کشور ها هم گریزی از این مسئله نداره.

امید:حرفهای جالبی می زنید:انتظار دارید که نخبگان بیایند و در اصلاح روند جاری کشور و عقب موندگی های اون تلاش کنند؛در حالیکه خودتون می بینید که این رژیم و دولتش،نه تنها خودشون کاری انجام نمیدن،بلکه حتی جلوی پای هر گونه فعالیت روشنفکری و اصلاح طلبی،سنگ اندازی می کنن.آخه یک نخبه یا روشنفکر،چرا بیاد عمر و استعدادشو به خاطر کشوری هدر کنه که نه رژیم و دولتش،به نخبگانش ارزش قائله و نه حتی ملتش،ازش حمایت می کنه؟ندیدید که چگونه با اصلاح طلبان برخورد کردند؟چگونه امثال آقایان:خاتمی و کرّوبی و موسوی و ... رو در حصر قرار دادن؟اونوقت انتظار دارید که مثلا مغز های کشور بتونن کاری انجام بدن؟

جمال:جریان اصلاح طلبی با انرژی و پتانسیل خیلی قوی راه افتاد و سید محمد خاتمی با رأی 22 میلیون نفری(که در هیچ دوره ای تا این لحظه،تکرار چنین رأیی رو در کشور مون شاهد نبودیم) انتخاب شدند؛اما متأسفانه جریان اصلاح طلبان نتونستند این پتانسیل عظیم رو درست مدیریت کنند و اون رو به بیراهه کشوندند.با اینکه مردم به خاطر عملکرد کارگزاران سازندگی،به نامزد کارگزاران یعنی ناطق نوری رأی ندادند،همون اولِ بسم الله،آقای خاتمی،وزرای کارگزاران سازندگی و کابینهء رفسنجانی رو دوباره به عنوان وزیر انتخاب کردند.این یعنی پشت پا زدن به رأی مردم.

بعد از اون هم که دائما به اعتقادات مردم مسلمان،بی اعتنائی و بی احترامی کردند و مواضع اصولی انقلاب رو مسخره کردند ؛ اون قانون اساسی رو که بر طبق اون در انتخابات شرکت کرده و رأی آورده بودند،زیر سؤال بردند و حتی به مخالفت با اون پرداختند.یک روز لایحهء غیر قانونی افزایش اختیارات رئیس جمهور رو به مجلس بردند و روز دیگر،در مجلاتی که بهشون مجوز داده بودند،تبلیغ همجنس بازی کردند و زمانی خواستند بنیانگذار جمهوری اسلامی و نام یادش رو به موزهء تاریخ بفرستند ...با این حساب شما انتظار دارید که بتونن واقعا برای مملکت کاری بکنند؟

می خوام از حرفام اینطوری نتیجه گیری کنم که برای اصلاح وضعیت مملکت،اولا همه باید کمک کنند و عده ای به خاطر داشتن امکانات راحت طلبی،خودشون رو کنار نکشند.ثانیا روشنفکران و نخبگان کشور،با دلسوزی به وضعیت کشور نگاه کنند و تحت تأثیر بیگانگان و القائات مغرضانهء اونا قرار نگیرن و با استفاده از تجربیات کشورهائی که مسیر پیشرفت و توسعه رو با توسل به امکانات و ظرفیت های داخلی در پیش گرفته اند،در جهت حل مشکلات و معضلات کشور،قدم بردارند و مطمئن باشند که به دست آوردن این امر مهم،غیر ممکن نیست؛هرچند که ممکنه زمانبر باشه؛همون طوری که کشورهای دیگه،این مسیر رو طی کرده اند.

امید:طوری حرف می زنید که انگار فقط اصلاح طلبان توی این مملکت،مرتکب خطا و اشتباه شده اند و اصولگرایان،اصلا مرتکب خطائی نشده اند.

جمال:اختیار دارید:درسته که اصولگرایان هم مرتکب خطاهائی شده اند که باعث شد نتوانند در انتخابات ریاست جمهوری سالهای 76 و 80 و 92،رأی بیاورند؛اما خطاهای اونا طوری نبود که دشمنان و بیگانگان را به طمع بیندازند و حمایت شان را به دست آورند.شما یک مورد مثال بزنید که رسانه های بیگانه،از عملکرد کلی اصولگرایان،تعریفی کرده باشند؛در عوض،همیشه و در هر انتخاباتی،آشکارا از اصلاح طلبان حمایت کرده اند....

خلاصه اینکه ایران،مال همهء ایرانی هاست؛چه در خوشی هاش و چه در مصیبت هاش...

...پایان...

پدیدهء فرار مغزها (1):

جمال:نظر شما راجع به پدیدهء فرار مغز ها چیه؟

امید: این معضلی است که از مدتها پیش گریبانگیر کشور ما شده و نخبگان و به تعبیر شما مغزهای کشور ما به دلیل فراهم نبودن شرایط و امکانات پیشرفت،مجبور شده اند تا با مهاجرت یا حتی فرار به کشورهای پیشرفته،از امکانات کشورهای دیگر در جهت شکوفائی استعدادهای خدادادی شون استفاده کرده و از اون استعدادها بهره ببرند.

جمال:آیا این مسئله،صرفا در جهت شکوفائی استعدادهاست یا اینکه این نخبگان،قصد اقامت دائم در کشورهای مقصد دارند؟

 امید:غیر از مواردی که ممکن است نخبگان،به دلایل شخصی به کشور بازگردند،هیچ دلیلی وجود نداره که برگردند.وقتی امکاناتی در کشور فراهم نیست و دولت و رژیم،عملا قدمی در راه تأمین امکانات برای نخبگان بر نمی دارند،هیچ آدم عاقلی انگیزه پیدا نمی کنه که امکانات علمی و رفاهی کشورهای پیشرفته رو رها کنه و به کشور عقب مانده اش برگرده.

 جمال:اگر موضوع،صرفا استفاده از امکانات علمی و تحصیلی و یا سایر فرصت ها،از قبیل فرصت های اقتصادی و ...باشه،من هم با شما موافق هستم که اتفاقا مصداق توصیه های دینی ماست که دانش را ولو در دورترین نقاط دنیا مثل چین هم باشه باید یاد گرفت.و یا حتی توصیه به آموختن علم از کسانی که از نظر اعتقادات ما،گمراه به حساب می آیند، در آموزه های دینی ما آمده است.اما موضوع اقامت دائم اینگونه افراد در کشور های دیگر،جای تأمل است.

 امید:چرا؟مگر هر انسانی اختیار زندگی خودشو نداره؟کدام منع شرعی و یا قانونی وجود داره که کسی نتونه طبق خواستهء خودش در خارج اقامت کنه؟علی الخصوص که دولت،انگیزهء فراهم نمودن امکانات علمی و رفاهی رو نداره؟

 جمال:هرچند که ظاهرا هیچ مانعی برای مهاجرت نخبگان و حتی اقامت دائم اینگونه افراد در کشور های دیگه وجود نداره،اما من می خوام در قالب چند سؤال،این موضوع رو موشکافی کنم.

 امید:بفرمائید.

 جمال:لابد با من موافقید که امکان مهاجرت جمعیت هشتاد میلیونی کشورمان وجود نداره و به وضوح،این موضوع غیر ممکنه.

 امید:درسته. اما هر کسی اختیار زندگی خودشو داره و دلیلی نداره که بنده یا شما برای مهاجرت،منتظر مهاجرت جمعیت هشتاد میلیونی کشور بشیم.شاید عده ای دوست دارن به هر قیمتی شده، در کشور بمونن و یا امکان مهاجرت براشون فراهم نشه.دیگران چه گناهی دارن که معطل اونا بشن؟

 جمال:درسته.اما من از شما سؤال می کنم:فرض کنیم نخبگان کشور ما و نیز عدهء دیگری از مردم کشور،این امکان رو پیدا کنن که به کشورهای دیگر پناهنده بشن و اقامت دائم دریافت کنن.تکلیف بقیهء مردم چی میشه؟

 امید:گفتم که.هرکسی صاحب اختیار زندگی خودشو داره و نباید به خاطر مسائل احساسی و عاطفی،در مورد زندگی خودش تصمیم بگیره...

جمال:من اصلا کاری به موضوع اختیار زندگی و یا به قول شما مسائل عاطفی و احساسی ندارم.فقط می پرسم که تکلیف و سرنوشت بقیه چی میشه.اجازه بدید خودم چند تا جواب به این سؤال بدم و از شما بخوام که یکی از این جواب ها رو انتخاب کنید.

 امید:موافقم.بفرمائید.

 جمال:به نظر من،از سه حال خارج نیست:

 یک)یا باید مردم باقی مونده در کشوری که به تعبیر شما دولتش قادر به فراهم کردن امکانات نیست،رو به قبله دراز بکشن و از زندگی صرف نظر کنن.

 دو)یا باید با این فقدان امکانات،بسوزن و بسازن.

 سه)یا اینکه قدم در راه اصلاح وضعیت خراب مملکت بردارن و شرایط رو برای بهینه کردن وضع مملکت،تغییر بدن.

 فکر کنم از این سه حال،خارج نیست.با این حال اگه شما گزینه های دیگه ای به ذهنتون می رسه بگید تا اونارو هم به این سه جواب اضافه کنیم.

 امید: فعلا جواب دیگه ای به ذهنم نمی رسه.

 جمال:فکر کنم شما هم با من موافق باشید که گزینهء اول و دوم رو نمی تونیم انتخاب کنیم.دلیل ساده اش اینه که الان خیلی ها در این کشور،مجبور به اقامت هستن و به دلیل عدم امکان مهاجرت و مخصوصا عشق و علاقه ای که به وطن خودشون دارن،نمی تونن از کشور خارج بشن؛اما مطمئنا نه رو به قبله دراز میکشن و نه می تونن بسوزن و بسازن.همونطوری که من و شما نمی تونیم رو به قبله دراز بکشیم یا بسوزیم و بسازیم.

 تنها گزینه ای که می مونه اینه که مردم باقی مونده در کشور،اقدام به اصلاح وضع کنونی بکنن.

 اما اینجا باز چند سؤال اساسی و خیلی دقیق پیش میاد.

 امید:خب ؟

 جمال:آیا امکان اصلاح وجود داره یا نه؟

اگه امکان اصلاح وجود نداره،پس ما مجبوریم به اون دو گزینه متوسل بشیم.اما اگه امکان اصلاح و تغییر مملکت، به هر طریقی وجود داره،چرا اون نخبگانی که به دلیل عدم وجود امکانات مهاجرت کردن،نمیان تا با کمک مردم باقی مونده در کشور،اقدام به تغییر و اصلاح کشور بپردازن؟مگه نه اینکه از اولش هم به دلیل ناامیدی از اصلاح کشور،مهاجرت کرده بودن؟اینطوری روند اصلاح امور،سرعت بیشتری می گیره و زودتر از حالتی که مردم باقی مونده می خواستن اصلاح کنن،اصلاح میشه.

امید: چرا باید اون نخبگان برگردند و عمرشون و مخصوصا استعدادهاشون رو به خاطر کم کاری دولت و رژیم هدر بدن؟

ادامه دارد...