آفتاب فردا

جانان من آفتاب فرداست؛عشقم نفس صدای دریاست

آفتاب فردا

جانان من آفتاب فرداست؛عشقم نفس صدای دریاست

حق انتخاب انسان (3):

در عوض،جامعه ای رو هم در نظر بگیرید که نه خانواده هاش،خانواده های موفقی هستن و نه دولتمردای جامعه شون،می تونن به سرنوشت خودشون مسلط باشن...به نظر شما کدوم یک از این دو جامعه میتونه منظور نظر خدا و پیغمبرش باشه؟

در آموزه های اسلام در مورد تربیت فرزندان،مطلبی وارد شده که البته تحقیقات و یافته های روانشناسان،شباهت زیادی به اون مطلب داره و اون اینکه:

کودک تا هفت سالگی،مانند یک فرمانده هستش،یعنی هر چی خواست،یا باید به حرفش گوش کرد و یا اینکه با زبان خوش،از اون خواسته اش منصرف کرد.

از هفت سالگی تا چهارده سالگی،نقش یک فرمانبردار رو داره که باید به حرف بزرگتر ها گوش بده که البته در اون مقطع سنی،روحیهء حرف شنوی و یاد گرفتن مهارتهای زندگی و مخصوصا آداب معاشرت و نیز دستورهای دینی و تربیتی رو داره که باید در این مقطع،این جور مسائل رو به کودک یاد داد.

از چهارده سالگی به یعد،کودک نقش یک مشاور رو داره که باید اونو در کارها شراکت داد و از نظراتش استفاده کرد و حتی مسئولیت برخی کارهای ساده رو به عهده اش گذاشت و ازش انتظار انجام اونها رو داشت.

در صورتی که این سه مرحله به درستی طی بشه،این فرزند،در 21 سالگی به حدی خواهد رسید که می تونه زندگی خودش رو اداره کنه و حتی مستقل بشه...

امید:لطفا بحث رو جمع بندی کنید.

جمال:اگه قراره که دنیای ما به تعبیر پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم،مزرعهء آخرتمون باشه،پس باید محصولات این مزرعه به قدری مرغوب و با کیفیت باشه که بتونه در اون دنیا مورد استفاده قرار بگیره.

محصول با کیفیت هم نیاز به آب و خاک و کود مواد معدنی و هوای سالم و تصمیم گیری های درست و ... داره که بدون اینها نمیشه اون محصول مورد نظر رو به دست آورد...

پس ما برای تأمین کردن آخرتمون،چاره ای نداریم جز ساختن دنیا مون و اونهم زمانی امکان پذیر هستش که از تمام امکانات خدادادی مون (و از جمله حق انتخابمون) به درستی بهره ببریم و اون امکانات مون رو با دست خودمون به دیگرون نسپاریم و نابودش نکنیم.

مخصوصا که ما وظیفهء زمینه سازی برای ظهور مصلح جهانی رو داریم،باید از این حق انتخاب مون استفاده کنیم تا بتونیم قدمی در راه این زمینه سازی برداریم.

بارها و بارها در جامعه شاهد بوده ایم که افرادی می خواستن کارهای بزرگی انجام بدن،اما به خاطر مخالفت های بی دلیل و غیر موجه بزرگترهائی که هیچ گونه درکی از اهمیت اون کارها نداشتن،از انجام اون کارهای خطیر،محروم شدن...

امید:اما باید توجه داشت که توجه نکردن به حرف پدر و مادر،گناه هستش و حتی ممکنه به عاقّ والدین هم منتهی بشه.

جمال:اتفاقا به مسئلهء مهمی اشاره کردید که باید این مسئله رو کاملا روشن کنیم:

جواب مختصرش اینه که امکان نداره شارع مقدس،از طرفی به موضوع احترام به پدر و مادر و تبعیت بی چون و چرا از اوامر و نواهی اونا اشاره بکنه،و از طرفی هم به انسان،اختیار تصمیم گیری فردی قائل بشه.

جواب کلی اش که البته کمی تخصصی هستش،اینه که اولا فرزندان تا اونجائی میتونن به حرف پدر مادر گوش کنن که دستورهای اونا،دستورهای گناه و معصیت نباشه:

در اصول فقه،قاعده ای وجود داره که میگه:

مقدمهء گناه،گناه است.یعنی اگه کاری که خودش حلال است،مقدّمهء گناهی قرار بگیره،اون کار حلال،تبدیل به گناه میشود.

وقتی شما بدون هیچ دلیلی،اختیار زندگی تون رو به پدر مادرتون واگذار می کنید،ظاهرا کار خداپسندانه ای کرده اید و مرتکب گناه نشده اید،اما این واگذاری اختیار به پدر مادر،ممکنه مقدمهء یک گناه باشه:مثال بزنم:

فرض کنید که پسری عاشق دختری شده که کاملا مناسب و کفو هم هستن و میتونن تمامی احتیاجات همدیگه رو،اعم از جسمی و روحی تأمین بکنن؛اما چون مثلا مادر پسره با مادر اون دختره،اختلافاتی داره،پسرش رو از ازدواج با اون دختره نهی می کنه و در صورتی که پسر اصرار به ازدواج با اون دختر بکنه،اونو تهدید به نفرین و عاقّ کردن و حرام نمودن شیر خودش میکنه.در عوض،دختر دیگه ای رو برای پسره در نظر میگیره که مناسب و کفو پسره نیست ولی پسره،باز هم از ترس عاقّ شدن،مجبور میشه که با اون دختری که مناسبش نیست،ازدواج کنه.ظاهرا پسره به حرف مادرش گوش کرده ،اما چون اون دختر،مناسبش نیست،این ازدواج،بعدا باعث بروز اختلافات شدید و ناراحتی های آتی بشه و حتی باعث این بشه که پسره(و یا دختره) خدای ناکرده،چشمشون به دنبال ناموس دیگران بیفته (متأسفانه  اینها واقعیت های تلخی هستش که در جامعهء ما وجود داره و برای از بین بردن آنها چاره ای جز بیان آنها نیست) و در نهایت به طلاق منجر بشه.پس می بینید که حرف شنوی پسره،ظاهرا ثواب داره،اما مقدمهء گناهان بسیاری ممکنه بشه...

امید:یعنی شما می فرمائید که انسان در اینگونه موارد،نباید تابع پدر و مادرش باشه تا باعث گناه و یا حتی مقدمهء گناه نشه؟

جمال: دقیقا.و به تعبیر بهتر،انسان باید بتونه بین احترام به پدر و مادر خودش و نیز حق انتخاب خودش که اونهم از طرف خداوند،داده شده،تعادل برقرار بکنه....در غیر این صورت،نمیتونه اونطور که خدا خواسته،به سرنوشت خودش مسلط بشه و جامعه اش رو بسازه...همونقدر که احترام به پدر و مادر،از سوی خداوند واجب شده،استفاده از اختیار و آزادی و حق انتخاب هم از سوی خداوند برای انسان دستور داده شده.

امید: علت به وجود آمدن اینگونه ناهماهنگی ها در جامعه چیست؟

جمال:عدم شناخت دقیق احکام دینی و افراط و تفریط در اون ؛

عدم شناخت حکمت آموزه های دینی،اعم از اصول و فروعش و روح و هدف تشریع اصول و احکام ؛

 کم اطلاعی مردم و خرافه گرائی اونها ؛

 عدم احساس مسئولیت کسانی که متولی امور دینی و اجتماعی مردم هستن و در مورد خرافه گرائی مردم و نیز تبعیت چشم بستهء اونا روشنگری نمی کنن؛

 و مخصوصا این موضوع که متأسفانه برخی بزرگترها از موضوعاتی مانند عاقّ والدین به عنوان وسیله ای برای تحمیل خواسته های غیر منطقی خودشون به فرزندانشون سوء استفاده می کنن...

... پایان ...

 

حق انتخاب انسان (2):

امید:چرا نمیشه انسان در امر ازدواج دخترش،تابع برادر بزرگتر یا پدرش باشه؟مگه بالاخره بزرگتر نیستن؟ 

جمال:این موضوع رو باید به طور کلی،حلاجی کرد:در دین اسلام،به موضوع احترام به مادر،بیش از احترام به پدر،سفارش شده است؛با این وجود،هیچ وقت برای ازدواج دختر،اذن مادر رو شرط ازدواج نگذاشته و فقط اذن پدر رو شرط دونسته.ما نباید با تفسیر به رأی احکام دین،اونا رو خودسرانه تغییر بدیم یا جا به جا کنیم.چون هر کدام از اون احکام،حکمت خاص خودشو داره و نمیتونیم اونا رو به سلیقه یا آداب و رسوم خودمان عوض کنیم.

دستور اسلام در مورد ازدواج اینه که دختران در اولین ازدواجشون،با اجازهء پدر ازدواج کنن؛اما بعضا در جامعه مون می بینیم که:

به جای پدر دختر، مادر یا برادر یا سایر بزرگترهای خانواده و فامیل تصمیم گیری میکنن و اون تصمیم رو به دختر و پدرش تحمیل میکنن.

یا مثلا برای پسران هم پدر یا مادر و خواهر و عمو و برادر و... تصمیم گیری می کنن و به پسره تحمیل می کنن.

یا مثلا در ازدواج دوم یا سوم دختر هم پدر یا دیگران تصمیم گیری می کنن.

حتی برای ازدواج دوم یا سوم پسر هم بزرگترها دخالت می کنن.

هیچ کدام از موارد بالا،مورد قبول خداوند نیست و همهء اینها و نظایرشون،رسم و رسوم غلطی است که مردم از خودشون اختراع کرده اند...حتی بعضا می بینیم که مثلا زنی که  شوهرش فوت شده است،برادر شوهرش  اجازه نمیده که زن بیوهء برادرش،دوباره ازدواج کنه؛(در حالیکه بر طبق قوانین شرع،هر زن بیوه ای،بعد از تمام شدن عدّهء وفات شوهرش، در ازدواج مجدد،کاملا صاحب اختیار هستش و نیازی به اجازهء پدرش و مخصوصا اجازهء خانوادهء شوهر فوت شده اش نداره)

اگه ما واقعا به دین خودمون و مصالح و حکمتهای اون ایمان و یقین داشته باشیم،نباید کاسهء داغ تر از آش بشیم و مخصوصا حق نداریم رسم و رسوم غلطی رو که در جامعه مون به وجود اومده،به اسم اسلام،به دیگران و فرزندانمون تحمیل کنیم.

اینکه چرا در امر ازدواج دختر،اجازهء پدر شرط هستش و نه اجازهء عموی بزرگتر،مطمئنا بین پدر دختر که نزدیکتر به دختر هستش و عموی دختر که دورتر از دختر هستش،تمایزی وجود داره که شاید من و شما از اون اطلاع نداشته باشیم و زمانی برسه که اون تفاوت کشف بشه،اما اسلام،1400 سال پیش این دستور رو بر اساس اون علت و مصلحت،صادر کرده...

در مورد پسران هم متاسفانه این نوع افراط و تفریط ها هم وجود داره:یا پسرا بدون مشورت با بزرگترها اقدام می کنند،و یا اینکه اختیار زندگی خودشون رو که خداوند بر اساس مصالحی به خودشون واگذار کرده،تماما و چشم بسته به بزرگترها واگذار میکنن و خودشون هیچکارهء زندگی شون میشن...

مرحوم دکتر علی شریعتی میگفت:اون موقعی که در اروپا مشغول تحصیل در مقطع دکترا بودیم،دوستی داشتیم که اونهم در اون مقطع تحصیل می کرد و مجرد بود.یک روز پدرش از ایران زنگ زد و گفت که برات زن گرفتیم و عقدش کردیم و فلان روز اونو می فرستیم بیاد پیشت.فلان ساعت برو فرودگاه و زنت رو تحویل بگیر...

این دوست ما هم بدون هیچ گونه اما و اگری رفت و زنش رو از فرودگاه آورد...بدون اینکه فکر کنه که همسرش رو می بایست خودش انتخاب می کرد و یا اگه دیگرون انتخاب کردن،لااقل نظر اونو هم می پرسیدن و در صورت موافقتش،اون ازدواج صورت می پذیرفت...

امید:حالا چه ایرادی داره که انسان،حتی اگه چهل سال هم سن داشته باشه،اختیار زندگی شو به بزرگترهای با تجربه و دنیا دیده اش واگذار کنه؟

جمال:هرچند که استفاده از تجربیات بزرگترها و رعایت احترام و مصلحت اندیشی های اونا لازم و ضروری هستش،اما توجه کنیم که انسانی که یاد می گیره که خودش تصمیم بگیره و جرأت تصمیم گیری پیدا می کنه،میتونه در آینده،تصمیم های بهتر و مهم تر و دقیق تری اتخاذ کنه و حتی زمانی که بزرگترهای خانواده اش در قید حیات نیستند،بتونه تصمیم گیری بکنه.

مهم تر از اون اینه که ما در قبال اختیارات و امکاناتی که داریم،در قبال خداوند،مسئول هستیم و باید پاسخگو باشیم.

چه در زندگی فردی و چه در زندگی اجتماعی،تصمیمات درست و یا غلط ما میتونه سرنوشت ما و یا حتی سایر افراد جامعه رو به خوبی یا بدی رقم بزنه:

جامعه ای رو در نظر بگیرید که افرادش،قدرت و اختیار تصمیم گیری دارن و میتونن هم در سطح خانواده و هم در سطح جامعه شون،تصمیمات درست و منطقی اتخاذ کنن و به پیشرفت و تعالی برسن...

ادامه دارد...

حق انتخاب انسان (1):

امید: لطفا در مورد حق انتخاب انسان و اختیار و اراده و آزادی اون توضیح بدید. 

جمال: حتما اصطلاح امانت الهی و یا تعبیر دیگرش،بار امانت رو شنیدید:همونی که در قرآن،بهش اشاره شده که خداوند متعال می فرماید: 

ما امانت [الهى و بار تکلیف] را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم پس آنها  از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند [ولی انسان] آن را برداشت.به راستى او ستمگرى نادان بود...(احزاب-72).

و حافظ شیرازی هم در موردش میگه:

آسمان بار امانت نتوانست کشید؛

قُرعهء فال به نام منِ دیوانه زدند...

حالا اینکه مصادیق این امانت دقیقا چیه،باید به کتب تفسیر قرآن مراجعه کرد؛اما مطمئنا یکی از وجوه این امانت،موضوع آزادی انسان و اختیار وی و مخصوصا حق انتخاب و ارادهء اونه،چون بارزترین تفاوت نوع بشر با سایر موجوداتی مثل فرشتگان الهی و نیز حیوانات، عقلانیت و اراده و قدرت انتخابش هستش:اگه انسان اختیار و حق انتخاب نداشته باشه،موضوع ثواب و گناهش هم بی معنا میشه.یعنی اگه انسان مثلا مجبور به انجام گناهی باشه یا مجبور به انجام ثوابی باشه،نه عذاب کردنش عادلانه است و نه پاداش دادن بهش حکیمانه است...

خداوند به انسان حق انتخاب داده تا راه خودش رو و در نتیجه،سرنوشت خودش رو با عقل و درایت و فهم خودش گزینش کنه و در ازای اون،پاداش و یا احیانا عذاب دریافت کنه.حالا اینکه چرا خدا این گونه انسان رو آفریده و هدفش از اینگونه آفرینش چی بوده، موضوع بحث ما نیست.فقط همین قدر بدونیم که در قبال حق انتخابی که دریافت کرده ایم،مسئول هستیم و باید پاسخگو باشیم.

قرآن کریم می فرماید:

إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا:(سورهء دهر،آیهء 3)

 ما راه را به او نشان دادیم خواه شاکر باشد و پذیرا گردد یا ناسپاس.

اگر نتونیم موضع صحیح و تصمیم عاقلانه ای در مورد حق انتخاب خودمون اتخاذ بکنیم،نمی تونیم از این حق خدادادی مون به درستی استفاده بکنیم و سرنوشت خودمون رو به خوبی رقم بزنیم...

امید:البته این یک بحث فلسفی پیچیده است و پرداختن به اون،در یک مقاله و یک پست،امکان پذیر نیست...لطفا اون قسمتش رو که مربوط به زندگی عادی و روزمرهء ما هستش،توضیح بدید.

جمال:به عنوان یک نمونهء بارز و عینی،موضوع ازدواج رو مثال می زنم:

بر طبق دستور های اسلام،آقایان،در صورتی که رشید شده باشن و بتونن خوب و بد رو از هم تشخیص بدن،کاملا صاحب اختیار زندگی شون هستند و در تصمیم برای ازدواج،نیازی به اذن و اجازهء والدین ندارند؛هرچند که به عنوان رعایت احترام بزرگترها و مخصوصا استفاده از تجارب ارزشمند آنها،لازمه که در انتخاب همسر،نظر اونا رو هم در نظر بگیرن.

در مورد خانم ها هم برای اولین ازدواجشون،اذن و اجازهء پدر،و در صورت زنده نبودن پدر،اذن و اجازهء جدّ پدری (یعنی پدرِ پدر)،لازم هستش.در صورتی که جدّ پدری هم در قید حیات نباشه،نوبت به قیّم می رسه که توسط حاکم شرع تعیین میشه.

البته این بدان معنا نیست که خانم ها حق انتخاب نداشته باشن؛بلکه فقط در اولین ازدواج،باید اجازهء پدر رو هم در نظر بگیرن؛و الّا خانم ها هم مثل آقایون،باید با چشم باز و در نظر گرفتن ملاکهای ازدواج و همسرگزینی،دست به انتخاب بزنن.

از طرفی پدر یا جد پدری و یا قیّم هم حق ندارن چیزی رو به دخترا تحمیل بکنن و در ازدواج و انتخاب همسر،باید رضایت قلبی دخترا رو هم در نظر بگیرن.

متأسفانه در جامعهء ما،این مسائل،بعضا رعایت نمیشه:یا اصلا دختر یا پسر،هیچ اهمیتی به این موضوعات نمیدن و خودسرانه تصمیم میگیرن و تصمیم شون رو به بزرگترها تحمیل می کنن و دستور اسلام رو زیر پا میزارن و یا برعکس، از این حق و حقوق خودشون می گذرن و چشم بسته،تسلیم بزرگتر هاشون میشن که این مسئله هم مورد تأیید شرع نیست.

اگه خاطرتون باشه،سریالی به نام پدر سالار از تلویزیون پخش میشد که در اون،شخصیت اصلی فیلم یعنی اسدالله شاه فنر (که نقش ایشون رو آقای محمد علی کشاورز بازی می کردن )،همه کارهء طایفه شون بود.حتی برادر کوچکتر این آقا اسدالله،بی اجازهء برادر بزرگش،آب هم نمی خورد و این نوع رفتار  رو،احترام به بزرگتر و واجب می دونست. در مورد ازدواج و سرنوشت دخترش هم کاملا تابع آقا اسدالله بود...توجیهش هم این بود که چون آقا اسدالله برادر بزرگتره،نباید روی حرفش حرف زد...

اما این نوع اخلاق،مورد قبول اسلام نیست:هرچند که احترام به بزرگترها واجبه،اما اگه مصلحتی در پیروی بی قید و شرط از نظر پدر بزرگ یا عموی بزرگتر در امر ازدواج دختر وجود داشت،مطمئنا اسلام خودش دستور میداد که هر دختری باید با اذن و اجازهء پدر بزرگ،و در صورت زنده نبودن،با اجازهء عموی بزرگتر و در صورت عدم وجود عموی بزرگتر،با اجازهء پدر ، ازدواج بکنه؛در حالیکه هیچ یک از علمای اسلام،چنین حکم و فتوائی صادر نکرده اند...

امید:چرا نمیشه انسان در امر ازدواج دخترش،تابع برادر بزرگتر یا پدرش باشه؟مگه بالاخره بزرگتر نیستن؟

ادامه دارد...

بحران بیکاری (2):

امید:لطفا با استفاده از یک مثال عملی و ملموس،موضوع را توضیح  دهید.

 جمال:اداره ای را در نظر بگیرید که برای انجام کار مشخصی،مثلا تولید فلان جنس یا فلان کار خدماتی تشکیل شده است.طبق محاسبات دقیقی که انجام داده اند،برای انجام آن وظیفه،سی نفر کارمند،اعم از مدیر و رئیس و معاون و کارمند و نگهبان و نظافت چی و ... با حقوق متوسط هر کدام دو ملیون تومان در نظر گرفته شده است.در حالت عادی،همین سی نفر کارمند اداره،در ازای دریافت حقوق متوسط دو ملیون تومان،وظایف محوله را انجام می دهند که هم نیاز مربوطه را برآورده می کنند و هم از خروج ارز از کشور و نیز وابستگی به بیگانگان،جلو گیری می کنند.

اما به دلیل وجود توصیه ها و سفارشهای این مقام و آن مقام،به جای سی نفر،پنجاه نفر در آن اداره،مشغول به کار می شوند.یعنی آن اداره،هر ماه به جای شصت ملیون تومان،باید یکصد ملیون تومان جهت تأمین حقوق این کارمندان،هزینه کند:یعنی هر ماه،چهل ملیون تومان هزینهء اضافی.

امید:چه ایرادی دارد؟مگر دولت اینقدر بودجه ندارد که این چهل ملیون تومان را هر ماه به آن بیست نفر کارمندی که به قول شما از طریق توصیه و سفارش،استخدام شده اند پرداخت کند؟مخصوصا که ما درآمدهای هنگفت نفتی و گازی و ... داریم که به خزانهء دولت و بیت المال واریز می شود؟

جمال:من به شما و سایر دوستانی که حرف های ما را شاهد خواهند بود توصیه می کنم که از سطحی نگری به مسائل،مخصوصا مسائل کلان کشور و دولت و ملت،خودداری کنید.اگر فقط صحبت بیست نفر بود،شاید حق با شما بود؛اما توجه کنیم که تعداد بیکاران کشور،رقم بسیار بالائی در حدّ چندین ملیون نفر است که دائما هم در حال افزایشند.ضمنا درآمدهای نفتی ما آنقدر نیست که همه اش را صرف بیکاران کنیم؛ضمن اینکه اینکار،آثار تورّمی مخرّبی را هم به دنبال دارد. همچنین کشور ما هزینه های کلان دیگری هم دارد که باید از طریق خزانهء دولت تأمین شود،مانند بودجهء دفاعی و هزینه های عمرانی و تأمین بهداشت و سلامتی و آموزش و هزاران هزینهء دیگر.تازه نفت و گاز و سایر منابع زمینی و زیرزمینی،فقط متعلق به نسل فعلی نیست و آیندگان هم در آن،سهمی دارند و ما باید نهایت امانت داری را در این باره،رعایت کنیم...

امید:از موضوع بحث،خارج نشویم.

جمال:به اینجا رسیدیم که ادارهء فوق الذکر،هر ماه چهل ملیون(40،000،000)تومان هزینهء اضافی پرداخت می کند؛بدون آنکه واقعا کاری در قبال آن انجام شده باشد،زیرا کار آن اداره را با همان سی نفر هم میشد انجام داد؛اما بیست نفر اضافی به آن اداره تزریق شده است که می توان آن را مصداق بیکاری پنهان دانست.فرض کنیم ما در کشورمان دویست تا شهر داشته باشیم(مسلما بیشتر از این تعداد است)و نیز در هر شهر هم پانزده تا اداره داشته باشیم(که باز هم مطمئنا بیشتر از این تعداد است.مخصوصا در کلانشهر ها تعداد ادارات به صدها اداره می رسد).اگر تعداد ادارات را به تعداد شهر ها ضرب کنیم،یعنی دویست ضربدر پانزده،نتیجه اش وجود سه هزار(3000) تا اداره در کل کشور خواهد بود.اگر هر کدام از این سه هزار اداره،ماهانه چهل ملیون تومان پول مفت را صرف کارمندان سفارشی شان بکنند،جمعا هر ماه،ما مبلغ یکصد و بیست میلیارد (120،000،000،000)تومان هزینهء اضافی را باید هر ماه به خزانه تحمیل کنیم.اگر این عدد هنگفت را به عدد دوازده(یعنی تعداد ماههای سال)ضرب کنیم،عدد وحشتناک یک بیلیارد و چهارصد و چهل میلیارد (1،440،000،000،000)تومان را در هر سال،از خزانه و بیت المال باید هزینهء کارمندان سفارشی و فاقد کارآئی بکنیم...

امید:واقعا عدد سرسام آوری است...اما به نظر شما، به جای پرداخت این مبالغ به کارمندان سفارشی،آن را چگونه باید خرج کنیم؟

جمال:با این مقدار پول(که البته این فقط مربوط به یک سال و فقط مربوط به ادارات دولتی بود) می توان کارخانه ها و صنایع زیادی را به وجود آورد که این گونه کارخانجات و صنایع و ...،منافع زیادی برای کشور دارند:

اولا هر کارخانه ای به طور متوسط،سی سال می تواند برای کشور،تولید داشته باشد،یعنی حدود سه نسل از این کارخانه بهره مند خواهند شد.ثانیا این تولیدات ضمن اینکه نیازهای داخلی کشور را تأمین خواهند کرد،اگر به مرحلهء صادرات برسد،می توانند ارز آوری هم برای کشور داشته باشند.ارزهائی که از این طریق به دست می آید و نیز ارزهائی که قرار بود از کشور خارج شود (که به دلیل تأسیس این نوع کارخانجات،از خروج آنها جلوگیری شد)،می تواند صرف ایجاد کارخانه ها و صنایع جدیدی شود که هر کدام از آنها هم باعث ارز آوری و نیز عدم خروج ارز از کشور و همچنین مشغول به کار کردن بیکاران و جویندگان کار شود که البته اینگونه فرصت های شغلی،مصداق شغل واقعی(و نه شغل کاذب)خواهند بود که مطمئنا دارای معضلات مربوط به مشاغل کاذب نخواهند بود.

امید:پس چه باید کرد؟

جمال:مهم ترین کاری که دولتمردان و سیاستگزاران کشور باید انجام دهند این است که اینگونه مسائل را چه در سطح دولت و چه در سطح مردم عادی،موشکافی  کنند و با پایبندی به این گونه نظریات،کاری کنند تا ضمن اینکه منابع ارزی و ریالی ما هدر نرود و کشور دچار وابستگی ها و بحرانهای مربوط به تحریم ها قرار نگیرد،موضوع بیکاری هم از حالت بحرانی خارج شود.

...... پایان .......

 

بحران بیکاری (1):

امید:نظر شما راجع به بحران بیکاری و عدم وجود فرصت های شغلی کافی در کشور برای خیل بیکاران و جوانان جویای کار چیست؟

جمال:البته این موضوع بسیار پیچیده و گسترده ای است که نمی توان با درج چند تا کتاب و مقاله و ...،تمام ابعادش را توضیح داد.اما با این وجود،سعی می کنیم در حدّ توانمان و مخصوصا در حدّ بضاعت علمی مان،راجع به ابعاد آن،صحبت کرده و موضوع را موشکافی کنیم.

واقعیت این است که در حال حاضر که با معضل بیکاری و کمبود فرصت های شغلی مواجه هستیم،بیشتر فرصت های شغلی ای که به وجود می آید،معمولا از طریق سفارش ها و توصیه های این نماینده و آن وزیر و فلان مدیر و بهمان سردار و ...است.

 این روش،ضمن اینکه کاملا غیر قانونی است و نیز نمی تواند فرصت های شغلی کافی ایجاد کند،باعث بروز تورّم و شکاف اقتصادی و معضلات اجتماعی و در نهایت،بحرانهای سیاسی و امنیّتی و ...خواهد شد.حتی می توان اثبات کرد که اینگونه فرصت های شغلی کاذب،باعث از بین رفتن فرصت های شغلی واقعی خواهد شد.

امید:چه اشکالی دارد که ما با این روش،برای خیل بیکاران مان،شغل ایجاد کنیم؟هر کدام از این مقاماتی که نام بردید،اگر برای چند نفر،شغل ایجاد کنند،مجموعهء کسانی که از این طریق،صاحب حقوق و مزایای شغلی می شوند،عدد بسیار بزرگی را تشکیل خواهد داد که این می تواند بار سنگینی را از دوش دولت و ملت بردارد و قدم مهمی را در جهت رفع بحران بیکاری و تبعات منفی آن بردارد؟همین چند درصد هم که مشغول به کار شوند،از هیچی بهتراست؛اینطور نیست؟

جمال:فرض کنیم که به تعبیر شما،درصدی از بیکاران،از این طریق،صاحب شغل بشوند:پس تکلیف بقیه چی میشه؟

امید:خب برای بقیه هم باید دنبال راه های دیگری بود.هر کسی که در مجموعهء رژیم قرار دارد،در حدّ توان خودش،عده ای را مشغول به کار کند و بیشتر از آن هم از آن فرد مسئول،نمی توان توقّع داشت.

جمال:نمی توان با اینگونه روش های من در آوردی و آزمون و خطا،امیدوار بود که مشکل بیکاری و بحرانهای ناشی از آن، حل گردد.نظر من این است که به جای این گونه روشهای غیر قانونی و در عین حال،مضرّ،باید به راه حل های منطقی تر و علمی تر و کلان تر فکر کنیم.نمی توان با مدیریت جزیره ای،مشکل بزرگی به نام بیکاری را در کشور عظیمی مثل ایران حل کرد.

امید:لطفا بفرمائید که عیب و ایراد روش فوق در ایجاد فرصت های شغلی و در نهایت،پیشنهاد خودتان چیست؟قبل از آن هم لطفا منظورتان را از مدیریت جزیره ای،توضیح دهید.

جمال:منظور از مدیریت جزیره ای این است که هر شخص یا گروهی،بدون توجه به اشخاص یا گروههای دیگر،دست به انجام کاری بزند.نتیجهء این تکروی ها این خواهد بود که اقدامات افراد یا گروههای مختلف،با همدیگر تصادم پیدا کنند و حتی همدیگر را خنثی نمایند.مثال جالبی که می توانم بزنم این است که برخی نمایندگان برای افزایش فرصت های شغلی،طرحی را به مجلس بدهند تا کارخانه های تولید خودرو،تولیدشان بیشتر شود تا افراد بیشتری،مشغول به کار شوند؛اما از طرفی،تعداد دیگری از نمایندگان مجلس برای کاهش آلودگی محیط زیست،طرحی را به مجلس بدهند تا کارخانجات خودروسازی،تولیدشان را کمتر کنند تا آلودگی کاهش یابد.حالا مجلس یا شورای نگهبان یا مجمع تشخیص مصلحت، کدام یک از این دو طرح را تصویب کنند؟افزایش تولید خودرو یا کاهش تولید خودرو را ؟به اینگونه اقدامات ناهماهنگ و متضاد می گویند مدیریت جزیره ای.

 ما در حال حاضر،نزدیک به 300 نماینده در مجلس داریم.در خوشبینانه ترین فرض،اگر هر کدام از این نمایندگان بتوانند از طریق توصیه و سفارش نویسی به ادارات و شرکت های دولتی،برای 500 نفر شغل ایجاد کنند،مجموعا برای 150000 نفر شغل ایجاد خواهد شد.فرض کنیم که هرکدام از مقامات دولتی،اعم از وزرا و مدیران و فرماندهان نظامی و انتظامی و امنیّتی و ... هم تعدادی را از طریق توصیه و سفارش،استخدام کنند و تعداد آنها در خوشبینانه ترین فرض،850000 باشد.با احتساب آن تعدادی که نمایندگان،استخدام کردند،به علاوهء این تعدادی که سایر مقامات دولتی استخدام کردند،مجموع افراد استخدامی در خوشبینانه ترین حالت،یک میلیون نفر خواهد شد(توجه کنید که ایجاد  500 شغل برای هر مقام دولتی،بسیار اغراق آمیز است و کمتر مقامی،چنین قدرت و نفوذی را دارد)آیا واقعا تعداد بیکاران کشور،فقط یک میلیون نفر است؟تازه مگر همهء مردم هم این توانائی را دارند که به مقامات دولتی متوسل شوند؟فلان روستائی که در فلان منطقهء دور افتادهء پشت فلان کوه زندگی می کند،مگر به مقامات،دسترسی دارد؟آیا این بر خلاف عدالت اجتماعی نیست؟

امید:حق با شماست.تعداد بیکاران واقعی کشور،بسیار فراتر از یک میلیون نفر است و دائما هم به تعداد آنها افزوده می شود... فرمودید که علاوه بر کافی نبودن این تعداد فرصت شغلی، اینگونه روش ها،تبعات و آثار تورّمی و مخرّبی هم دارد.در مورد آنها توضیح دهید.

جمال:اولا سیستم اداری کشور در حال حاضر،ظرفیت پذیرش این همه کارمند را ندارد و بسیار محدودتر از این حرف هاست.ثانیا در تقسیم بندی مشاغل،ما با شغل کاذب و شغل واقعی مواجه هستیم.شغل واقعی یعنی اینکه فرد شاغل بتواند بدون دست زدن به کارهای غیر قانونی مانند قاچاق و ...،چیزی را تولید کند و یا منشأ انجام خدمتی شود.پس شغل واقعی،منجر به یک تولید و یا یک کار خدماتی خواهد شد.به عنوان یک مثال ساده،ایجاد انرژی برق،یک کار تولیدی،و ایجاد یک ارتباط تلفنی،یک کار خدماتی به حساب می آید.

اما در شغل کاذب،یا تولید از طریق روشهای غیرقانونی و غیر منطقی مانند برداشت های غیر مجاز از منابع طبیعی مانند جنگلها و مراتع و معادن و ...،و یا از طریق انجام کارهای دلّالی و واسطه گری و قاچاق و ... انجام می شود.

شغل واقعی،نتیجه اش رفع نیاز های جامعه از طریق معقول،بدون وابستگی به بیگانگان و بدون خروج ارز از کشور و بدون به هدر رفتن منابع و ثروتهای ملی و ایجاد نقدینگی و تورّم و ... است.

اما مشاغل کاذب،ضمن اینکه باعث از بین رفتن مشاغل واقعی می گردد،باعث خروج ارز از کشور و وابستگی به بیگانگان و ایجاد نقدینگی و تورّم و در نهایت،دامن زدن به بیکاری و معضلات مربوط به آن خواهد شد.

امید:منظورتان از نقدینگی و تورّم را به زبان ساده توضیح دهید.

جمال:اگر افراد جامعه،پول های بادآورده ای را بدون زحمت و تلاش منطقی و قانونی به دست آورند،آنها را خرج مصارف غیر ضروری و تجملات و ... خواهند کرد.برخی افراد جامعه،به محض اینکه چنین پولهائی را به دست بیاورند،دست از کارهای تولیدی و خدماتی قانونی خواهند کشید و با استفاده از این نقدینگی بادآورده، به دلّالی و واسطه گری و قاچاق و ... خواهند پرداخت که مطمئنا اینگونه اقدامات،به ضرر جامعه خواهد بود:خروج ارز از کشور و گرانی، از مضرّات بارز رشد نقدینگی است.

امید:لطفا با استفاده از یک مثال عملی و ملموس،موضوع را توضیح  دهید.

...ادامه دارد...