آفتاب فردا

جانان من آفتاب فرداست؛عشقم نفس صدای دریاست

آفتاب فردا

جانان من آفتاب فرداست؛عشقم نفس صدای دریاست

معمّای آفرینش:قسمت نهم

19)مسئلهء بعدی که به ذهن می رسه و مطرح میشه،اینه که اگه واقعا آفریدگار می خواسته که با آفریدن موجوداتی به اونها لطف و بخشش و فیض برسونه،پس این همه ناهنجاری ها در زندگی بشر و این همه ظلم ها و تبعیض ها چگونه با فیض آفریدگار،سازگاری داره؟اصلا چرا از اولش،انسان رو در بهشت قرار نداد تا بدون رنج و سختی،از فیض الهی بهره مند بشه؟ به موارد زیر میشه اشاره کرد:

 - موجوداتی مانند حیوانات پست و ملائکهء مطیع،کمالاتی غیر اختیاری و غیر اکتسابی دارند.اما کمالات انسان [و نیز جنّیان] حالت اختیاری و اکتسابی دارد و یقینا اختیاری و اکتسابی بودن این کمالات برای جنّ و انسان،رتبه ای فراتر از ملائکه و حیوانات و سایر موجودات،برای انسان و جنّ به وجود می آورد.

معلوم است که رتبهء انسان های صالح،فراتر از ملائکهء مطیع و بی اختیار و همچنین رتبهء انسانهای ناصالح،پائین تر از حیوانات پست است.به همین جهت،برای رسیدن انسان به کمالاتی فراتر از فرشتگان،اختیار و نیز قدرت اکتساب کمالات اختیاری رو در وجود انسان،به ودیعت و امانت گذاشته شده تا بتواند به آن کمالات اختیاری هم نائل گردد؛و الّا خداوند برای عطا کردن چیزی از ناحیهء خودش،هیچگونه محدودیتی ندارد،پس هرجا عطا نمی کند،به دلیل محدودیت ظرفیت پذیرندهء آن عطاست؛نه محدودیت یا بخل عطا کننده.هر موجودی که لایق عطا شدن باشد و مخصوصا اگر برای دست آوردن آن لیاقت،تلاش کند،به وی عطا می شود.

 - برنامهء کلی انسانها بعد از آفرینش،این است که نسبت به خود و محیط اطراف و مخصوصا آفریدگار خود،شناخت پیدا کنه و بعد از اون به پرستش و عبادت مختص خدا بپردازه و از بندگی هر موجودی غیر از آفریدگار،رهائی پیدا کنه.این،غایةالغایة آفرینش هستش که در آموزه های ادیان الهی و در نهایت،دین اسلام،دستورها و برنامه های مختلفی در قالب عبادت،به پیروان دین،ابلاغ شده است.

ادامه دارد...

معمّای آفرینش:قسمت هشتم


 - چون انسان به ماهیت کمالاتی که در انتظار اوست،واقف نیست،بر آفرینش اجباری خود اعتراض می کند؛در حالی که اگر معنای رسیدن به کمال واقعی و مزایای آنها را درک کند،از نظر عقلی قانع شده و اعتراض نمی کرد که چرا آفریده شده است.مولی علی علیه السلام می فرمایند:الناس اعداء ما جهلوا:انسان ها با چیزهائی که نسبت به آن ها آگاهی ندارند،دشمنی می کنند،به عبارت دیگر،انسانهای آگاه با چیزهائی مأنوسند که انسانهای ناآگاه از آنها بیزاری می جویند.

 - انسان،مظهر خداست؛ نه جزئی از وجود خدا.این مظهریت،قابلیت شکوفائی دارد و باید شکوفا شود.

 - هدف از آفرینش،رسیدن هر موجودی به کمال شایستهء خویش است.رساندن استعدادهای طبیعی و ذاتی بالقوّه به فعلیت کمال.

 - از طرفی،با توجه به قانون علت و معلول در بین اجزای آفرینش،حذف یک چیز از جهان،مساوی با حذف همه چیز است؛زیرا فقط زمانی می توان ادعا کرد که آفرینش،کامل است و از شائبهء ناقص بودن،مبرّا،که تمامی اجزای جهان را باهم در نظر بگیریم.یعنی آفرینش،یک پیکرهء واحد است که تمام اجزای آن توسط یک آفریدگار دانا و توانا آفریده شده است.

 - این نظامی که خداوند،آن را آفریده است (یعنی عالم دنیا + عالم برزخ + عالم آخرت)،نظام اکمل است [یعنی کاملترین نظام ممکن] و اگر بهتر از این نظام،امکان داشت،خداوند حتما به همان شکل می آفرید.

 - اگر خدا جهنّمی ها را نمی آفرید،باید علت جهنمی شدن آنها را هم نمی آفرید و این یعنی اخلال در آفرینش.از طرفی،اگر هم گنهکاران را[که با علم و اختیار خود گناه کرده اند،]مجازات نکند،عادل نیست.

 - خلق نکردن موجودی که جهنمی خواهد شد،یعنی اینکه امکان به وجود آمدن این موجود،وجود داشته و احتمال بهشت رفتنش هم(به دلیل اختیار داشتن) فراهم باشد و خدا منع فیض کند و نیافریند!

ادامه دارد...

معمّای آفرینش:قسمت هفتم

*سؤال دیگری که مطرح میشه،اینه که از کجا معلوم که بیش از یک آفریدگار،وجود نداشته باشه و این دنیا توسط آفریدگاران متعدد،به وجود نیامده باشه؟در جواب این سؤال باید گفت که اگه بیش از یک آفریدگار وجود داشته باشه،اونوقت بین آنها اختلاف نظر و سلیقه رخ می داد.

ممکن است کسی بپرسد که چه اشکالی داره که فرض کنیم آن چند آفریدگار،از یک نظام و یک نقشهء مشترک آفرینش پیروی کرده و آفرینش رو با هماهنگی تمام به وجود آورده باشند؟

در جواب این مسئله باید گفت که اگر آنها از یک نقشهء مشترک پیروی کرده باشند،این سؤال پیش خواهد آمد که چه کسی آن نقشهء مشترک را به وجود آورده است؟اگر بگوئیم یکی از آنها به وجود آورده،پس همون یکی،آفریدگار واقعی به حساب میاد و اگر ادعا شود که آنها این نقشه را به کمک هم به وجود آورده اند،معنایش این است که آنها به کمک هم نیازمند خواهند بود که نیاز،نشانهء نقص است و وجود نقص برای آفریدگار،منشأ خیلی مشکلات و فساد های دیگر خواهد شد.پس چاره ای نیست جز آنکه فقط یک آفریدگار مطلق کامل بی نیاز وجود داشته باشه.

18)سؤال بسیار مهم دیگری که اینجا مطرح میشه اینه که با فرض درستی تمام حرفهائی که راجع به عدم نیاز آفریدگار به آفرینش و نیز عدم انجام کار بیهوده و لغو و عبث از سوی آفریدگار و نیز موضوع فیض رساندن به موجودات مطرح میشه،چه اشکالی داشت که باز آفریدگار،ما رو نمی آفرید.اینطوری دیگه کسی هم به خاطر نافرمانی آفریدگارش به جهنم و عذاب نمی افتاد و به قول معروف:هیچ آبی هم از آب تکون نمی خورد؟ مخصوصا اینکه کسی وجود نداره تا آفریدگار رو مورد بازخواست قرار بده که چرا کسی رو نیافریدی؟

جواب این سؤال اینه که وقتی امکان آفریدن موجودات و رساندن فیض وجود داره،چه دلیلی وجود داره تا این فیض و این آفرینش،صرفا به خاطر نافرمانی کاملا اختیاری برخی انسانها،از آفریده ها دریغ بشه؛هرچند که آفریدگار،هیچ نیازی نداشته باشه وقتی عقل محدود ما،وجود رو بهتر از عدم و نیز فیض رساندن رو بهتر از فیض نرساندن تشخیص میده،چرا عقل بیکران آفریدگار،چنین تشخیصی رو نده؟باز در اینجا به محتوای آموزه های دینی مراجعه می کنیم تا جواب این سؤال رو هم پیدا کنیم:

ادامه دارد

معمّای آفرینش:قسمت ششم

 با بررسی محتوای آموزه های دینی،نکات زیر را می توان به دست آورد:

- آفرینش،(به معنای رساندن فیض و احسان نسبت به موجودات)،حُسن ذاتی داره.به زبان ساده تر،ارزشهائی مانند شادی و لذّت،ارزشهائی ذاتی و خود به خود مطلوب هستند و مطلوبیت آنها بدیهی بوده و نمی توان مطلوبیت آنها را مورد سؤال یا اثبات قرار داد.

- آفرینش،پاسخ به درخواست و طلب کمال از سوی موجوداتی است که امکان و قابلیت بالقوّه برای وجود دارند.

- منع فیض و احسان به چنین موجودات صاحب قابلیّت وجود،بُخل به حساب میاد. بخل از سوی آفریدگار،[که هیچ نیاز و کمبود و مخصوصاً هیچ انگیزه ای برای ظلم و اذیّت مخلوقاتش نداره]،نسبت به خلق چیزهائی که امکان خلقت برای آنها وجود دارد،قبیح و زشت است.

17)اینجا باز سؤالاتی پیش میاد:چه اشکالی داره که فرض کنیم آفرینش به صورت خود به خود به وجود اومده باشه؟مثلا از گردش ذراتی مانند الکترون و غیره،پدیده هائی مانند بیگ بنگ پدید اومده باشه و اصلا نیازی به فرض وجود آفریدگار نباشه؟ در جواب باید گفت که حتی به وجود اومدن اون ذرات و نیز اون شرایطی که ذرات در اون بتونند طبیعت رو به وجود بیاورند،نمی تونه به صورت تصادفی و بدون وجود یک عقلانیت قوی و یک برنامه ریزی دقیق به وجود بیاد و حتما باید آفریدگاری باشه تا اولا اون ذرّات رو بیافرینه و ثانیا اون پدیده ها رو بر اساس یک برنامه ریزی منسجم و هدفدار،به وجود بیاره.

اصلا اگه پدیده ها تصادفی به وجود اومده باشند،دیگه چیزی به نام قانون نظم نمیتونه وجود داشته باشه و مثلا ممکنه بعضی روزها،آب به جای سرازیری،مسیر سربالائی رو طی بکنه و اصولا نمیشه هیچ چیزی رو پیش بینی کرد و هیچ قانون علمی رو کشف و بهش اعتماد کرد.

ادامه دارد

معمّای آفرینش:قسمت پنجم

13)گل خوشبوئی را در نظر بگیرید که عطر زیبائی رو از خودش پخش می کنه و همهء کسانی که در نزدیکی این گل هستند،از رایحهء این گل،لذت می برند(خوب دقت کنید):آیا این گل در پخش کردن عطر خودش،به کسی احتیاج داره؟آیا این گل با پخش کردن عطر خودش،نیازی از نیازهایش رو برآورده می کنه؟اگه عطری از خودش بروز نده،چیزی ازش کم میشه و نقصانی برایش به وجود میاد و یا اینکه مثلا کسی بازخواستش می کنه؟مطمئنا شما هم ما من موافقید که جواب همهء این سؤالها،منفی است.اما خاصیت ذاتی یک گل،ایجاب میکنه تا عطر زیبا و دل انگیزش رو در اختیار دیگران قرار بده؛ هرچند که احتیاجی به این کار نداشته باشه.

14)در مقام تشبیه،آفریدگار هم دارای خاصیت ذاتی آفرینش هستش.یعنی همانطوری که خاصیت ذاتی  یک گل، پخش عطر و رایحه است،آفریدگار هم خاصیت و خصلت آفرینندگی و به وجود آوردن موجودات و مخصوصا رساندن فیض و لطف به اونا رو داره؛بدون اینکه در به وجود آوردن آنها بخواهد نیاز و احتیاجی را از خودش رفع کنه.در آموزه های دینی اومده که:

 به جز لطف و کرامت خداوند [یعنی فیض الهی] ،هیچ علتی برای به وجود آوردن آفرینش وجود نداره؛چون اگر علتی غیر از فیض الهی وجود داشت،همان علت،جای آفریدگار را می گرفت و او را مجبور به آفرینش می کرد.

15)هر آدم عاقلی بر اساس عقل و فطرت خودش میتونه تشخیص بده که «وجود» بهتر از «عدم» هستش و نیز «بهره مند شدن از نعمت ها»،بهتر از «بهره مند نشدن از نعمت ها» هست. با اینکه آفریدگار، نه احتیاجی داره و نه اینکه کار بیهوده و عبثی انجام میده،اما فیض و بخشش آفریدگار،ایجاب میکنه تا آفریدگانی رو بیافرینه و به اونها نعمت و سعادت برسونه؛همون طوری که یک گل خوشبو،رایحه و عطرش رو رایگان در اختیار اطرافیانش قرار میده.در حالیکه آفریدگار می توانست اصلا چیزی رو نیافرینه؛اما همون طور که وجود،بهتر از عدم هستش،فیض و بخشش هم بر اساس عقل سلیم،بهتر از عدم فیض و بخشش است.

16)البته عرض کنم با اینکه ما آفریدگار را به گل تشبیه کردیم،اما این دو ، تفاوتهای اساسی با هم دارند؛ مثلا گل در پخش عطر و رایحه اش،هم مجبوره و هم ناآگاه، و نیز گل خودش آفریدهء آفریدگار است و عمرش کوتاه؛در حالیکه آفریدگار،هم آگاه به کارش است و هم اینکه کاملا با اختیار به آفرینش دست میزنه و از طرفی هم خودش آفریدهء موجود دیگری نیست و هم اینکه همیشه زنده و موجود هستش...ادامه دارد