آفتاب فردا

جانان من آفتاب فرداست؛عشقم نفس صدای دریاست

آفتاب فردا

جانان من آفتاب فرداست؛عشقم نفس صدای دریاست

الفبای دین (5):

در قسمت قبلی این پست به این نکته اشاره شد که در حالت کلی،یک انسان مسلمان و بالأخص یک فرد شیعه باید به اصول دین،یقین پیدا کند و نباید در این اصول،از دیگران و حتی علما،تقلید کند.برای توضیح بیشتر و بهتر مسئله،اول سعی می کنیم اصول دین را تعریف کنیم و در قسمت بعد،به توضیحات دیگرش بپردازیم:

1) توحید یعنی اینکه ما معتقد باشیم که آفریدگار و پروردگار ما یکتاست و خداوند متعال،هم ما را آفریده و هم ما را پرورش و تربیت کرده و در این زمینه ها،از هیچ احدی کمک نگرفته و اصولا تا زمانی که خودش اراده نکند،هیچ موجودی،نه به وجود می آید و نه می تواند ارادهء انجام کاری را داشته باشد... 

با پذیرفتن این اصل،صف ما از صف کفّار (یعنی کسانی که خدا را کلاً انکار می کنند) و نیز صف مشرکین (یعنی کسانی که به بیش از یک خدا اعتقاد دارند و یا در انجام آفرینش و پرورش موجودات،برای او شریک قائل هستند)جدا میشود...

2) معاد یعنی اینکه انسانها بعد از مرگ،دوباره زنده خواهند شد و به حساب اعمال نیک و بد آنها رسیدگی و به آنها پاداش یا عذاب داده خواهد شد...

با پذیرفتن این اصل،صف ما از کسانی که مرگ را پایان کلی دنیا می دانند و به زنده شدن بعد از مرگ،اعتقادی ندارند؛و نیز کسانی که به تناسخ (به معنای قرار گرفتن روح یک انسان مُرده در جسم انسان یا حیوان یا گیاه دیگر در همین دنیا)اعتقاد دارند،جدا میشود...

3) نبوّت یعنی اینکه خداوند برای هدایت بشر،انسانهائی را به عنوان پیامبر و نبی،ارسال می کند تا انسانها را به راه راست و توحید هدایت کنند...بر طبق اعتقاد مسلمانان،تعداد پیامبران الهی،یکصد و بیست و چهار هزار بوده که اوّلین پیامبران،حضرت آدم(ع) و آخرین آنها حضرت محمّد ابن عبدالله(ص) می باشد که بعد از ایشان،هیچ پیامبری مبعوث نخواهد شد...

با پذیرفتن اصل نبوّت،صف ما از کسانی که اصل نبوّت را قبول ندارند،مانند کفّار و مشرکان و نیز صابی مذهبان (یعنی کسانی که خدا را قبول دارند؛اما پیامبران را قبول ندارند) جدا میشود و نیز با پذیرفتن رسالت حضرت محمّد(ص)،صف ما از صف پیروان سایر ادیان مانند مسیحیت و یهودیت و ...جدا میشود....

4) عدل یعنی اینکه خداوند در آفرینش و پرورش و نیز پاداش و جزا دادن به بندگانش،کوچکترین ظلمی نمی کند و اصولا انگیزه و احتیاجی برای ظلم کردن ندارد و بر اساس حکمتی که بر خود فرض دانسته است،با آنها برخورد میکند. با پذیرفتن این اصل،صف ما از اشاعره (یعنی گروهی از اهل تسنّن که ادعا می کنند که حتی اگر خداوند،پیامبرانش را به جهنّم ببرد و یا جنایتکاران را به بهشت ببرد،عین عدل است؛چون خداوند،صاحب اختیار بندگانش می باشد)جدا میشود...

[ توضیح اینکه بر اساس اعتقادات شیعه و معتزله (یعنی گروهی دیگر از اهل سنّت)،عدل و ظلم،هر کدام تعریف خاصّ خودشان را دارند و بُردن پیامبر به جهنم و یا بُردن جنایتکار به بهشت،هرچند که خدا توانائی و اختیار چنین کارهائی را دارد،بر خلاف تعریف عدل و ظلم می باشد.شاهد قضیه این است که خداوند در سورهء انعام آیهء 54 می فرماید:«... کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ... پروردگارتان رحمت را بر خود واجب و مقرّر کرده...»و رحمت الهی،ایجاب می کند که درستکاران به بهشت و بدکاران به جهنّم بروند و نه برعکس.]

5) امامت یعنی اینکه بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص)خداوند،افرادی را به عنوان امام و پیشوای مسلمانان انتصاب میکند تا ضمن هدایت مسلمانان،به تفسیر و توضیح آیات قرآن و سایر دستورهای اسلام که در زمان پیامبر(ص) فرصت پرداختن به آنها برای پیامبر(ص) پیش نیامد و نیز آموزه ها و دستورهائی که مربوط به زمانهای بعد است (و نیز یک سری وظایف دیگر )بپردازد...

با پذیرفتن اصل امامت،صف ما از صف تمام اهل سنّت و نیز تمام کسانی که جانشینی انتصابی امامان دوازده گانه را به جای پیامبر(ص) قبول ندارند،جدا میشود...

در قسمت بعدی،به موضوع عدم اجازهء تقلید در اصول دین خواهیم پرداخت...

ادامه دارد...

الفبای دین (4):

با اینکه همهء ما صاحب عقل و شعور و حتی سواد و تخصص هستیم؛اما وقتی که مریض می شویم و یا مثلا خودروی شخصی مان دچار خرابی میشود،به پزشک یا تعمیرکار خودرو مراجعه می کنیم؛زیرا پزشک یا تعمیرکار خودرو،علاوه بر اینکه مثل ما عقل دارند،در زمینهء شغلی خودشان،تخصص و تجربهء لازم را هم دارند که ممکن است من و شما،آنها را نداشته باشیم و به همین جهت،به آن دکتر یا تعمیرکار مراجعه می کنیم....

در مورد احکام دینی هم با اینکه همهء ما مثل علما،صاحب عقل و شعور هستیم؛اما تخصص و تجربه ای را که علما در مورد احکام دین دارند،بیشتر ما ممکن است نداشته باشیم؛مخصوصا که به دست آوردن احکام فروع دین،مستلزم سالها تحصیل و تحقیق در قرآن و احادیث و اصول فقه و زبان عربی و ... است که انجام این تحصیلات،برای همهء افراد جامعه،ممکن نیست؛همانگونه که به دست آوردن تخصص پزشکی یا مکانیک خودرو و ... برای تمامی افراد جامعه امکان ندارد...

احکامی مانند نماز و روزه، هیچ ارتباط  مستقیمی با مسائل سیاسی ندارند؛به همین جهت،نباید مواضع و عقاید سیاسی یک عالم دینی،بهانه ای باشد برای عدم پیروی ما از احکام غیر سیاسی.البته ممکن است برخی از افراد نفوذی از سوی دشمنان اسلام ، لباس علما را پوشیده باشند و به قصد تخریب اعتقادات مردم،حرفهائی بزنند یا احکامی را صادر کنند که البته معمولا اینگونه افراد،از طرف حوزه های علمیه،به مردم معرفی میشوند که در سالهای اخیر،مواردی را شاهد بودیم:نمونه اش آن فردی که ادعا کرده بود اگه انسان روزه،تشنه بشود،خوردن آب باعث باطل شدن روزه اش نمیشود!!!

اصول دین به مواردی اطلاق میشود که دین و مذهب ما را از کفّار و مشرکان و نیز سایر ادیان و مذاهب جدا می کند که این اصول را هر انسان مسلمانی باید خودش بر اساس عقل و تشخیص خودش به دست بیاورد و به آنها یقین پیدا کند.

به همین جهت،اگر کسی در اصول دینش یقین نداشته باشد،در زمرهء کفار و مشرکین قرار میگیرد.از طرفی،یقین نداشتن به اصول دین،باعث میشود که انسان مسلمان در مواجهه با عقاید دیگر ادیان و مخصوصا شبهاتی که از سوی دشمنان اسلام مطرح میشود، دچار شکّ و تردید و حتی یأس و ناامیدی و در نهایت،انکار دین و اصول اون بشود.

مهم تر از آن،این است که از سوی علمای بزرگوار نقل شده  که وقتی انسان در حال احتضار و مرگ قرار می گیرد،شیطان تلاش می کند تا ایمان و اعتقاد شخص محتضر را به شکّ و تردید و یأس و ناامیدی تبدیل کند و آن شخص،بدون ایمان و اعتقاد از دنیا برود.تنها راه چاره این است که انسان در طول زندگی اش،به یک ایمان مستقرّ دست پیدا کند و این ایمان،زمانی به دست می آید که اوّلا شخص،شناخت علمی و عقلی کافی نسبت به اصول دین پیدا کند و در مرحلهء بعدی،با انجام کامل واجبات و نیز پرداختن به مستحبّات و توسّل به معصومین(ع) و مخصوصا دوری از گناهان و توبه کردن از گناهان قبلی،به یقین قلبی و ایمان مستقرّ برسد... در قسمت بعدی،بیشتر صحبت خواهم کرد...

ادامه دارد...


الفبای دین (3):

در پست قبلی به اینجا رسیدیم که ما در جائی که باید از علما پیروی کنیم(یعنی احکام فروع دین) عملا پیروی نمی کنیم و در جائی که نباید از کسی تقلید کنیم(یعنی اصول دین) متأسفانه تقلید می کنیم.می خواهم این قضیه را توضیح بدهم:

بیشتر افراد جامعه، احکام شرعی شان را در دوران کودکی و معمولا بیشترش را در محیط خانواده یاد می گیرند که بعضاً تا آخر عمر هم به همان شکلی که یاد گرفته اند،انجامش میدهند.

حتِی بعضی افراد،به هیچ رساله ای مراجعه نمی کنند و سؤالات شرعی شان را از این و آن سؤال می کنند.

عموما پدر و مادر ها هم که نه عالم دینی هستند و نه حتی سواد لازم را دارند.

مهم تر از آن اینکه خیلی از احکام فروع دین،مانند جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و تولّا و تبرّا،اصلا در محیط خانواده و حتی در سطح جامعه به کودکان و سایر افراد،آموزش داده نمیشود.

بدتر از همهء اینها،خرافات و مسائل اشتباه و انحراف انگیز زیادی در سطح خانواده ها و جامعه وجود دارد که بعضا می بینیم که حتی دامن افراد مؤمن و یا افراد تحصیل کرده را هم گرفته است.

بعضا می بینیم که برخی افراد،با این توجیه که ما خودمان عقل داریم و نیازی به پیروی از علما یا رساله هایشان نداریم،نسبت به علما و رساله های آنها،بی توجه هستند...

عدهء دیگری هم که مواضع سیاسی علما را با مواضع سیاسی خودشان مغایر و متضاد می بینند،این تفاوت سلیقه را هم بهانه ای برای پیروی نکردن از علما قرار میدهند.

به عنوان یک مثال ساده،اگه یک روز به مسجد محله تان مراجعه کنید و به نماز جماعت  نمازگزاران ،به دقت نگاه کنید،خواهید دید که هر کدام از نمازگزاران،اعمال ظاهری نماز را به شکلی که در کودکی یاد گرفته و معمولا هیچ شباهتی به دستور علما ندارد،انجام میدهد.کافیست که شما یکبار از روی رسالات،نحوهء انجام تکبیرة الاحرام یا قنوت و یا سایر اعمال ظاهری نماز را بخوانید و بعدش ببینید که چند درصد نمازگزاران،آنها را درست انجام میدهند.سایر عبادات هم از این قضیه،مستثنی نیستند...

همچنین چه در سطح مساجد و چه در سطح جامعه،ما شاهد خرافات زیادی هستیم که اصولا بایستی علما و صاحبنظران جامعه،این مسئله را مورد توجه و تذکر قرار بدهند و افراد جامعه را متقاعد کنند تا دست از این اعمال خرافی بردارند...

ادامه دارد

الفبای دین (2):

شاید در نگاه اول،به نظر بیاید که این وظیفهء علماست که جواب سؤالاتی از این نوع را پیدا کرده و در اختیار مردم قرار بدهند و مردم عادی کوچه و بازار،در این مورد وظیفه ای ندارند.هرچند که علما وظیفه دارند که با توسعهء علوم،به نظریه پردازی های جدید در حوزهء مسائلی که به دین مربوط می شود بپردازند؛اما عامّهء مردم هم لازم است که مطالعات دینی شان را گسترش دهند.زیرا اولا هرچه قدر اطلاعات عمومی مردم بیشتر باشد،بهتر می توانند به دستورها و آموزه های دینی عمل کنند و نظر شارع مقدّس را تأمین کنند؛ثانیا در مواجهه با شبهاتی که توسط پیروان سایر ادیان و یا افراد بی دین مطرح میشوند،دچار شکّ و  تردید ویرانگر و مخرّب نشوند (متأسفانه این موضوع در جامعهء ما وجود دارد که تا دو تا شکّ و شبهه و یا چند تا حرف ظاهراً زیبا و مردم  پسند از طرف دیگران مطرح میشود،خیلی ها دچار تردید های ویرانگر در ایمان و اعتقادات شان میشوند و دست از آموزه های دینی برمیدارند).

حتّی در مورد احکامی که انسان از مجتهدین پیروی می کند،هر قدر اطلاعات عمومی و نیز اطلاعات شرعی اش در مورد حکمت و هدف آن احکام بیشتر باشد،آنها را، هم درست تر و هم با یقین بیشتری انجام میدهد و دچار تردید نمیشود.

همانطوری که سواد و اطلاعات عمومی یک مریض،میتواند به پزشک معالج،کمک کند تا مریض را سریعتر و بهتر مداوا کند،اطلاعات عمومی و بینش صحیح مسلمانان هم میتواند به علما کمک کند تا در سطح جامعه بتوانند آموزه های دینی را بهتر تبلیغ و اجراء کنند.

 یکی از دلایل عقب ماندگی جوامع دینی،مخصوصا جامعهء دینی ما این است که ما به دستورهای دینی مان چندان اهمیت نمیدهیم و خیلی سرسری به آنها نگاه می کنیم.نه به دنبال یادگیری هستیم و نه به دنبال به روز رسانی اطّلاعات دینی مان و نه حتّی سؤال کردن از علما در مورد شبهات دینی.

بر طبق نظر علمای شیعه،انسان در کشف اصول دین(توحیدعدلنبوّتامامت - معاد)نمیتواند از علما پیروی کند و حتما باید به اندازهء توانائی عقلی اش،در مورد آنها مطالعه کند و به یقین برسد.

اما در مورد احکام فروع دین(نمازروزهخمسزکاتحجّجهاد - امر به معروف - نهی از منکر تولّی - تبرّی)اگر انسان خودش مجتهد نباشد و توانائی به دست آوردن آن احکام را نداشته باشد،باید از مجتهد اعلم پیروی کند...

متأسّفانه در جامعهء دینی مان شاهد هستیم که دقیقا برعکس اینها عمل می شود:همهء ما شیعه شدیم،همانطوری که همهء مسیحی ها مسیحی شده اند:یعنی همانطوری که یک مسیحی در خانوادهء مسیحی به دنیا آمده و مسیحی شده؛ما هم چون در خانوادهء شیعه به دنیا آمده ایم،شیعه شده ایم. همانقدر که یک مسیحی،دینش را برحقّ و درست میداند،ما هم تشیّع خودمان را برحقّ و درست می دانیم؛در حالیکه می بایستی با مطالعهء جدّی آثار علما و مقایسهء آن با ادعاهای علمای سایر ادیان و مذاهب،دین و مذهب برحق را کشف می کردیم...

در مورد احکام هم،آن ها را دقیقاً به شکلی که در دوران کودکی یاد گرفته ایم،انجام میدهیم؛نه به شکلی که در رسالات عملیّه نوشته شده...

ادامه دارد

الفبای دین (1):


همهء ما حروف الفبا را در کلاس اول ابتدائی، یاد می گیریم و این الفبا را،تا آخر عمر،مورد استفاده قرار میدهیم و هیچ وقت نمی توانیم به مرحله ای برسیم که ادعا کنیم دیگر نیازی به آن الفبا نداریم...(حتی اگر قصد اقامت دائم در یک کشور خارجی را داشته باشیم،مجبوریم که الفبای آن کشور را هم یاد بگیریم و تا زمانی که در آن کشور اقامت و یا رفت و آمد داشته باشیم،از الفبای آن کشور،بی نیاز نیستیم...)

اما باید توجه کنیم که علیرغم اهمیت یادگیری الفبا در کلاس اول ابتدائی،هیچ آدم عاقلی در این کلاس ،درجا نمی زند و متوقف نمی شود و حتما برای یادگیری مطالب دیگر،به کلاسهای بالاتر میرود و این یادگیری را،چه به صورت رسمی و چه به صورت عمومی،تا اواخر عمر،ادامه میدهد؛مخصوصا در این زمانه که دامنهء علم و مخصوصا نیازمندی های انسان به علوم جدید و به روز،به مراتب بیشتر و وسیع تر از گذشته است.

مشابه این قضیه را ما در مورد دین و دستورها و آموزه های آن داریم که به دلیل فطری بودن نیاز انسان به دین،هر انسان عاقلی نیاز دارد که دین خودش را بهتر و بیشتر بشناسد تا بتواند نیازمندی هایش را به دین،تأمین کند.

اگر ما رساله های عملیّهء مجتهدین بزرگوار را به الفبای دین تشبیه کنیم،هر انسان دینداری[در صورتی که خودش مجتهد نباشد]،لازم می بیند که احکام عملی دینش را از طریق رسالات عملیّه،به عنوان الفبای دینی اش یاد بگیرد( حتی در صورتی که آن مجتهد از دنیا برود و مجتهدین بعدی،بقا بر پیروی از میّت را جایز ندانند،لازم است که به مجتهد اعلم زنده مراجعه کند و احکام دینی اش را از آن مجتهد زنده دریافت کند...)

اما هیچ مسلمان عاقل و مسئولیت پذیری،همانگونه که در کلاس اول ابتدائی،درجا نمی زند و برای یادگیری مطالب بیشتر و به روز تر،به کلاسهای بالاتر میرود،در مورد دینش هم همین طریق را باید طی کند و علیرغم  پایبندی به رسالهء عملیّه تا آخر عمر،حتما و حتما به یادگیری مطالب جدیدتر و اساسی تر دینش هم مبادرت بورزد و در رسالهء عملیه،متوقف نشود.

هر چه زمان میگذرد،نیاز ما به دین و طبیعتا کسب اطلاعات دینی بیشتر میشود.مخصوصا در این دوره و زمانه که هم علم پیشرفت کرده و با سرعت بیسابقه ای هم در حال گسترش است،نیاز دینداران به یافتن جواب سؤالاتی که با توسعهء علوم و جوامع در مورد دین به وجود می آید و مخصوصا شبهاتی که توسط دیگران به اساس ادیان وارد میشود،بیشتر احساس می گردد.

ادامه دارد