آفتاب فردا

جانان من آفتاب فرداست؛عشقم نفس صدای دریاست

آفتاب فردا

جانان من آفتاب فرداست؛عشقم نفس صدای دریاست

احساس مسئولیّت اجتماعی:

کودک بازیگوشی رو در نظر بگیرید که در هنگام بازیگوشی هاش،میزنه و شیشهء پنجرهء همسایه رو می شکنه؛اما زود از اونجا فرار می کنه و در جائی قایم میشه و در عالم کودکی خودش،از اینکه زرنگی کرده و گیر نیفتاده و مورد بازخواست همسایه قرار نگرفته،خوشحاله و ابراز رضایت و غرور میکنه؛غافل از اینکه والدینش باید علاوه بر پرداخت جریمهء شیشهء شکسته، کلی عذرخواهی و ابراز شرمندگی کنن و ای بسا چند تا حرف ناجور و بد و بیراه رو هم از اون همسایه بشنون و در محیط در و همسایه،سرافکنده بشن...

متأسفانه وضعیت جامعهء ما هم الان بی شباهت به مثالی که زدم نیست:

رانندگانی رو می بینیم که دور از چشم مأموران راهنمائی و رانندگی، ( و یا حتی در حضور پلیس و نیز دوربینهای راهنمائی و رانندگی)،اقدام به عبور از چراغ قرمز و سرعت و سبقت غیر مجاز و ...میکنن و در نتیجه،باعث برهم زدن نظم اجتماع و ایجاد ترافیک در خیابانها میشن...بدتر از اون اینکه برخی از این افراد،حاضر هستن که جریمه های مربوط به اینگونه تخلفات رو پرداخت کنن؛اما از این رفتار نادرستشون دست برندارن و تازه طلبکار هم میشن که چون ما جریمه های مربوطه رو دادیم ،پس به هیچ کس ربطی نداره که بازم از اینگونه رفتارها مرتکب بشیم یا نه.

بعضی ها فراموش کرده اند که ما انسانها،برخلاف حیواناتی که علیرغم زندگی در کنار هم،هیچ گونه احساس مسئولیتی نسبت به همدیگه ندارن،در جامعه ای زندگی می کنیم که خواه ناخواه،بر زندگی و سرنوشت همدیگه،تأثیر گذار هستیم و همانگونه که نباید اجازه بدیم که دیگران وارد حریم ما بشن،خودمون هم حق نداریم که وارد حریم دیگران بشیم...

آزادی،یکی از اصلی ترین و ابتدائی ترین حقوق جانداران و مخصوصا انسانهاست؛اما در تعریف آزادی و تعیین حد و حدود اون گفته شده که آزادی من،تا اونجائی هستش که آزادی شما رو از بین نبرم و آزادی شما هم تا اونجائی هستش که آزادی دیگرون رو سلب نکنید و الی آخر....

چند سالی هست که برخی افراد سودجو،زمین های کشاورزی اطراف بعضی شهرها رو تبدیل به ویلا (یا اصطلاح فارسی اش: خانه باغ)کردن و در هر کدوم از اون خانه باغ ها،چاه عمیقی رو به صورت غیر مجاز احداث کردن که این کار باعث شده که هم کشاورزی در اون زمین ها تعطیل بشه و هم آبی که قراره برای کشت محصولات زراعی استفاده بشه،عملا برای استخر و جکوزی و سونا و ...استفاده بشه...

مدیرانی رو در نظر بگیرید که به دلیل علائق شخصی و نیز با سوء استفاده از موقعیت شغلی خودشون،مثلا اقدام به واردات کالاها و اجناسی می کنن که  هیچ ضرورتی برای ورود اونها به کشور و خروج ارز بابت اون کالاها وجود نداره؛اما اون مدیران،صرفا برای چشم و همچشمی و یا رقابت های کودکانه با دیگران،اقدام به چنین وارداتی می کنن.مثلا واردات خودرو های لوکس که قیمت هرکدام،ده ها برابر و یا حتی صدها برابر قیمت یک خودروی معمولی در داخل کشور هستش؛در حالیکه ممکنه ما به خاطر وارد کردن کالاهای ضروری مانند داروها و یا تجهیزات پزشکی و ... در مضیقهء ارز یا اعتبارات پولی باشیم.

یا اینکه اینگونه واردات غیر قانونی و غیر منطقی،عواقب دیگری مانند بیکاری و ... رو در جامعه به وجود بیاره.

هر چه به این گونه مدیران تذکر داده میشه که درست نیست به خاطر خواسته های شخصی و خانوادگی شما،مردم گرفتار کمبود دارو و تجهیزات پزشکی بشن،به خرجشون نمیره...

اصولا چنین مدیران و یا سایر افراد مشابه،اصلا هیچگونه احساس مسئولیتی در قبال دیگران ندارن و به دلیل نوع تربیت شون و خصوصیات فرهنگی شون،بسیار کوته فکر و نزدیک بین هستن و اصولا اقدامات خودشون رو نوعی زرنگی و موفقیت به حساب میارن و فکر میکنن که اگه چنین اقداماتی رو انجام ندن،از دیگران عقب خواهند افتاد و سایر افراد جامعه،از اونها جلو خواهند زد.حتی بعضی هاشون فکر می کنند که از این موقعیتی که به دست آورده اند،باید نهایت استفاده رو ببرن و خود و خویشاوندانش رو به ثروتهای کلان برسونن.به تعبیر عامیانه،فکر می کنن که شانس،فقط یک بار درب خونهء آدم رو می زنه.

 از طرفی هم خیلی راحت در قبال مشکلات حیاتی افراد جامعه از خودشون سلب مسئولیت میکنن و بی تفاوت هستن...

باید در تربیت افراد،از همان دوران کودکی به این مسئله توجه داشت و کودکان رو چه در محیط های آموزشی و چه در محیط خانه و جامعه،طوری تربیت کرد که احساس مسئولیت رو یکی از مهم ترین دغدغه های خودشون به حساب بیارن...در تلویزیون می بینیم که دانش آموزان ژاپنی،محیط مدرسه شون رو خودشون نظافت می کنن؛اما در کشور ما،حتی بزرگترها هم از ریختن زباله در معابر عمومی،امتناع نمی کنن...

متأسفانه در جریان گزینش مدیران جامعه و در حالت کلی،انتخاب افراد برای انجام هر کاری،هیچوقت به این موضوع توجه نمیشه که در انتخاب افراد،باید توجه کرد که فرد انتخاب شده،چه قدر به مسئولیت خودش و اهمیت اون،باور داره و صرفا همین که قابلیت های ظاهری هر فردی محرز میشه،نسبت به انتخاب اون،اقدام میشه و اصلا توجهی نمیشه که اون فرد در پذیرش اون موقعیت،چه اهدافی داره؟هدفش خدمت به جامعه است یا اینکه میخواد به خودش خدمت کنه.

از طرفی باید نظام کنترلی و بازرسی دقیق و جامع و کارآمدی طراحی کرد که هیچ مدیری،جرأت چنین تخلفاتی رو نداشته باشه و مهم تر از اون اینکه باید در استخدام افراد هم این نظارت دقیق وجود داشته باشه...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.