آفتاب فردا

جانان من آفتاب فرداست؛عشقم نفس صدای دریاست

آفتاب فردا

جانان من آفتاب فرداست؛عشقم نفس صدای دریاست

آفات و معضلات جامعهء اسلامی:(7)

امید:در ادامهء بحث قبل در مورد قضاوت،اگه موارد دیگری هست،بیان کنید.

جمال:یکی از چیزهائی که باعث میشه ما در قضاوتهامون اشتباه کنیم،اینه که هیچ وقت،دنبال علل واقعی اتفاقات اطرافمون نیستیم و اون اتفاقات رو،به اون دسته از علت هائی نسبت می دیم که در ظاهر،اونا رو میبینیم و لمس می کنیم و نه عواملی که ممکنه از دید ما پنهان باشن.

مثال بزنم:اتفاق افتاده که مثلا من در منزل خودم،سیم کشی انجام داده ام و یا تغییراتی در سیم کشی منزلم به وجود آورده ام و اتفاقا در اون تاریخ و یا حتی یکی دو روز بعدش،مثلا تلویزیون یا یخچال همسایهء روبروئی مون دچار خرابی شده،اونوقت اون همسایه مون وقتی از این و اون شنیده که من در منزلم سیم کشی کرده ام،داد و قال راه انداخته که شما باعث سوختن وسایل خونهء من شده ای...هرقدر بهش توضیح میدم که سیم کشی من،هیج ارتباطی با خونهء شما و وسایل منزل تون نداره و اصولا از نظر فنی،برق منازل یک کوچه یا محله،به وسیلهء کنتور و فیوز هر منزل،از سایر منازل،جداسازی ( و در اصطلاح فنی،ایزوله)شده اند،به خرجشون نرفته و در محله،برای آدم، آبرو ریزی کرده اند.

در حالیکه حق مطلب اینه که در این مواقع،از کسانی که در این زمینه ها اطلاعات کافی دارند باید سؤال کرد که مثلا علت واقعی خرابی وسایل اون منزل چی بوده...

وقتی چند تا اتفاق،باهم به وجود میان،تشخیص اینکه کدوم علت،باعث کدوم اتفاق شده،ممکنه ما رو دچار سردرگمی و قضاوت نادرست بکنه.

یا مثلا اگه یک نفر چند بار مرتکب سرقت از یک محله بشه ،این درست نیست که در دفعات بعد هم حتما و لزوما اون فرد رو مقصر بدونیم؛شاید این بار،سارق دیگری مرتکب سرقت شده باشه.

متاسفانه در جامعه مون می بینیم که وقتی عابر پیاده ای در خیابان،تصادف میکنه،همهء ما فورا رانندهء خودرو رو مقصر میدونیم:هرچند که رانندگان موظفند که حداکثر احتیاط و توجه رو در حین رانندگی داشته باشند،اما عابرین پیاده هم باید بدونند که حتما باید از محل های عبور عابر پیاده گذر کنند و به چراغهائی که مخصوص عابر پیاده است،توجه کنند.

اتفاق افتاده که مثلا خودروئی در یک کوچه با سرعت مجاز در حال عبور بوده و اتفاقا فردی هم که روی دیوار بوده،از اونجا سقوط کرده و درست برروی سقف خودرو افتاده و مثلا فوت شده.افسر راهنمائی هم بدون توجه دقیق به موضوع،اون رانندهء بیچاره رو که اصلا روحش از ماجرا خبر نداشته و اصولا تقصیری نداشته،مقصر به حساب آورده...

یا مثلا فردی در خیابون دچار سانحه ای شده و راننده ای که از اونجا گذر میکرده،به عنوان انجام وظیفهء انسانی و اخلاقی،اون فرد رو به بیمارستان رسونده؛اما مامور انتظامی بیمارستان،همون فرد وظیفه شناس رو به عنوان مقصر احتمالی،جلب کرده و به مقامات قضائی تحویل داده...

فردی می گفت که در خیابان توقف کرده بودم؛اتفاقا خودروی شهرداری در حالیکه روی دنده عقب بود،با سرعت اومد و با ماشین من تصادف کرد.وقتی افسر اومد،راننده به دروغ ادعا کرد که من با خودروی ایشون برخورد کرده ام.هرقدر توضیح دادم و قسم خوردم،مامور به خرجش نرفت و منو مقصر قلمداد کرد.

نتیجه اینکه قضاوتهای نادرست ما علاوه بر اینکه از نظر شرعی و اخلاقی مورد مذمت و نکوهش هستند،از نظر اجتماعی هم مطمئنا باعث بروز مشکلات غیر قابل جبران و ایجاد بدبینی و دلخوری در بین افراد جامعه خواهد شد.

پس باید یاد بگیریم که هیچوقت،نه در قضاوت عجله کنیم و مخصوصا در مسائلی که در حیطهء تخصص و اطلاعات ما نیست،کاملا بیطرفانه برخورد کنیم و جوسازی نکنیم.

ادامه دارد...

آفات و معضلات جامعهء اسلامی:(6)

 

حالا حساب کنیم که در اختلافاتی که در بین مردم رخ میده،هیچ یک از اون مردم ،نه از مولی علی(ع) بالاترند و نه از اون فرد غیر مسلمان پایین تر.پس باید مواظب باشیم که در قضاوتهایمان،جانب انصاف و عدالت رو رعایت کنیم...

اما می بینیم که در جامعهء ما،قضاوتها تحت تاثیر جانبداری ها و امتیازات و یا عدم وجود امتیازات شخصی و اجتماعی طرفین دعوی،معمولا لوث میشه و حق به حقدار نمی رسه.

یا بعضا می بینیم که به جای قضاوت واقعی،طرفین دعوی به صلح و آشتی دعوت میشن که این صلح و آشتی اجباری، مانند آتش زیر خاکستر بعدها دوباره عود میکنه و باعث بروز دوبارهء مشکلات قبلی میشه؛در حالیکه اگه در همون بار اول،درست قضاوت میشد و قضیه،دقیقا ریشه یابی و حل می شد،دوباره مشکلات قبلی سر بر نمی آوردند...البته در مشکلات جزئی،میشه با سلام و صلوات،قضیه رو ختم به خیر کرد،اما در مسائل جدی تر،حتما باید دقیق عمل کنیم.

با توجه به اهمیتی که موضوع قضاوت و رفع اختلاف های مردم داره،لازم و بسیار با اهمیته که کسانی که توانائی رفع اختلافات رو ندارن،در این امور،اظهار نظر نکنن:متاسفانه فرهنگ غلطی که در جامعه، ما وجود داره،اینه که ماها در هر زمینه ای،اظهار نظر و دخالت میکنیم.یعنی به تعبیر عامیانه،همه مون هم پزشک هستیم،هم سیاستمدار،هم مهندس برق،هم مکانیک خودرو،هم حقوقدان و ...

امید:فردی میگفت با هواپیما عازم اروپا بودم که یک فرد اروپائی هم پیشم نشسته بود و سرش درد می کرد.من یه قرص استامینوفن کدئین بهش دادم که سردردش رو خوب کرد.موقع پیاده شدن،ضمن تشکر،از من پرسید که آدرس مطب شما کجاست.من گفتم که پزشک نیستم...تا اینو گفتم،اون شخص،پلیس رو صدا کرد و منو بردن ادارهء پلیس و کلی سؤال و جواب که تو که پزشک نیستی،چرا خودسرانه به مردم قرص میدی و سلامت اونارو به خطر میندازی...

جمال:واقعا این معضل،دائما در جامعهء ما تکرار میشه و باعث بروز مشکلات و در نتیجه،عقب ماندگی جامعه مون.

امید:پس چه باید کرد؟

جمال:باید با در نظر گرفتن سیرهء معصومین علیهم السلام،به موضوع قضاوت منصفانه و عادلانه و اهمیت اون توجه کنیم و در نظر داشته باشیم که هر قضاوت نادرست،چه قدر میتونه در سرنوشت افراد یک جامعه،اثر مخرب داشته باشه و در نتیجه،جامعه رو از رسیدن به اهداف متعالی باز بداره...

 ادامه دارد...

آفات و معضلات جامعهء اسلامی:(5)

 امید:تا اینجا به چند نمونه از آفات و معضلات جامعه مون اشاره فرمودید.لطفا بحث رو ادامه بدید.

جمال:یکی دیگر از معضلاتی که ما در جامعه مون با اون مواجه هستیم،معضل قضاوت ناعادلانه در مورد پدیده های اطراف خودمون هستش، که هم شامل قضاوتهای رسمی که در دادگاه ها انجام میشه و هم قضاوتهای معمولی که بین انسانها وجود داره .

این نوع قضاوت،شامل قضاوت عجولانه،سطحی،ناآگاهانه،جانبدارانه،متعصبانه،یکطرفه و...می باشد.

درست نبودن قضاوت،باعث میشه که ما نتونیم در تصمیم گیری ها و موضع گیری هامون،درست تصمیم بگیریم و عملا به راه خطا بریم.

وقتی اختلافی بین دو یا چند نفر به وجود میاد،یا در پیدا کردن علت یک پدیده ای دچار ابهام میشیم،باید با در نظر گرفتن اطلاعاتی که داریم،سعی کنیم تا حقیقت رو کشف کنیم.اما این کشف حقیقت،بعضا تحت الشعاع مسائل دیگری مانند ناآگاهی،تعصب،عجله،ساده انگاری و سطحی نگری و ... قرار میگیره که باعث میشه قضاوت صحیح انجام نشه و به جواب درست نرسیم...

امید:خب به نظر شما چه کار باید کرد؟

جمال:حتما جریان اون مرد مسیحی رو که زره حضرت علی(ع) رو پیدا کرده و ادعا می کرد که مال خودشه،شنیده اید.من خلاصهء اون جریان رو میگم و بعدش،سعی می کنم اون جریان رو تا حد ممکن،تجزیه و تحلیل کنم و سپس نتیجه گیری کنیم.

این بحث،دارای مقدماتی است که اول اونا رو عرض می کنم و بعدش با بیان داستان مرد مسیحی رو میگم و تجزیه و تحلیل می کنیم.

1) خداوند در آیه 21 سوره احزاب می فرماید:لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة......برای شما در وجود رسول خدا(ص)الگو و سرمشق نیکوئی وجود دارد...این آیه نشون میده که امت اسلامی موظفند که با الگو و سرمشق قرار دادن پیامبر(ص) ،در جای پای ایشون قدم بزارن و در حد توان و وسع خودشون،از اعمال حضرت، پیروی کنن.پس با این بهانه که ما معصوم نیستیم و یا نمی تونیم مثل پیامبر باشیم،حق نداریم از وظایف خودمون سرپیچی بکنیم.

از طرفی،بر طبق اعتقادات شیعه،بعد از ارتحال رسول الله(ص) ما موظفیم که از امامان معصوم(علیهم السلام) پیروی کنیم( و البته در زمان غیبت معصومین،نوبت به پیروی از فقها و مجتهدان و... می رسه).

2)همهء ما میدانیم که معصومین(علیهم السلام)معدن اخلاص بوده اند و محال و غیر ممکن است که در انجام کاری،نعوذ بالله برای کسی،نقش بازی کنند و یا به تعبیر امروزی ها،فیلم بازی کنند.

هر کاری رو که انجام میدن و یا هر کاری رو که ترک می کنن،صد در صد بر اساس اخلاص و صداقت است و امکان نداره که مثلا بخوان استفادهء شخصی یا گروهی یا تبلیغاتی از اون عمل بکنن.

و اما داستان اون مرد مسیحی:

« در زمان خلافت علی(ع)در کوفه،زره آن حضرت،گم شد.پس از چندی،اون زره در دست مرد مسیحی دیده شد.علی(ع) او را به نزد قاضی برد و اقامهء دعوی کرد که: این زره از آن من است.نه آن را فروخته ام و نه به کسی بخشیده ام و اکنون آن را در نزد این مرد یافته ام.

قاضی به مسیحی گفت:خلیفه،ادعای خود را اظهار کرد،تو چه میگوئی؟

مسیحی گفت:این زره مال خود من است و در عین حال،خلیفهء مسلمین را تکذیب نمی کنم...

قاضی رو به علی(ع) کرد و گفت:تو مدعی هستی و این شخص،منکر است،بنابراین تو باید بر ادعای خود شاهد بیاوری.

علی(ع) فرمود:من شاهدی ندارم...

قاضی روی این اصل که مدعی شاهد ندارد،به نفع مسیحی حکم کرد و او نیز زره رو برداشت و رفت...اما بعد از چند قدم،برگشت و گفت:این طرز حکومت از نوع حکومت انبیاء است و اعتراف کرد که زره مال علی(ع) است...»

و اما تحلیل این داستان:

اولا قضاوت کردن،برای خودش اصول و قاعده ای داره که این اصول،از روی آیات قرآن و احادیث معصومین و نیز براهین عقلی به وجود اومده که در قضاوت کردن،باید از اونا پیروی کرد.اینکه مثلا اون کسی که ادعائی داره،باید شاهد بیاره و نه طرف مقابل و ....

ثانیا با اینکه علی(ع) امام معصوم و در اون تاریخ،خلیفهء مسلمین هم بودند،اما هیچگاه از این دو امتیازشون برای احقاق حقوق شخصی شون استفاده نکردند و عین یک انسان معمولی،و به تعبیر امروزی ها،مثل یک شهروند عادی،به قانون مراجعه فرموده و تن به حکم و قضاوت قاضی دادند؛ولو اینکه قاضی به ضرر ایشون حکم بده.حتی نقل شده که وقتی به محضر دادگاه رفتند،به قاضی دستور دادند که با ایشون به عنوان یک فرد عادی و نه خلیفهء مسلمین برخورد کنه،حتی در نگاهش به طرفین دعوی،جانب عدالت و بی طرفی رو نگه داره...

این مسئله نشون میده که تن دادن به یک قضاوت عادلانه،به خودی خود،دارای ارزش بوده و به تعبیر حوزوی ها،موضوعیت داره که باید در اختلافات موجود در بین اشخاص،اون رو اجرا کرد و نباید هیچ توجهی به امتیازات طرفین دعوی داشت...

ادامه دارد...

آفات و معضلات جامعهء اسلامی:(4)

امید: لطفا بحث قبلی رو در مورد معضلات و آفات جامعهء اسلامی مون،با ذکر مصادیق دیگری ادامه بدید.

جمال:مشکل دیگری که گریبانگیر جامعه مون هستش، مشکل اختلافات خانوادگی ناشی از دخالت بیجای دیگران و مخصوصا بزرگترهای خانواده و طایفه هستش؛هر چند که شاید در نگاه اول،چندان مهم به نظر نیاد و خیلی طبیعی جلوه کنه ؛اما در نگاه عمیق تر،متوجه عوارض جانبی اون بر فرد و خانواده و حتی سرنوشت جامعه مون میشیم.( اونم در دنیائی که رقابت های لحظه ای و ثانیه ای رو در جهت توسعه اش می بینیم)

امید:البته من هم فکر می کنم طبیعی هستش و بالاخره وجود اختلاف نظر در میان افراد خانواده و مخصوصا نسل های مختلف هر طایفه،منجر به این نوع اختلافات خواهد شد.

جمال:اینجا دو تا موضوع مختلف وجود داره که نباید از اونها غافل بود:یکی وجود طبیعی اختلاف نظر بین افراد هر جامعه و یا خانواده؛دیگری اینکه آیا هر فردی،چه قدر حق تعیین تکلیف و اظهار نظر در مورد دیگران میتونه داشته باشه.متأسفانه این دومی رو اونطور که باید و شاید،توجهی بهش نمی کنیم.

همونطور که در قسمتهای قبلی این بحث مطرح شد،هر انسانی که به بلوغ فکری رسید،حق طبیعی و نیز وظیفهء عقلی و شرعی اون فرد هستش که برای زندگی خود،تصمیم گیری بکنه و در کنار احترام به سایر افراد خانواده و مخصوصا بزرگترها،مسیر زندگی اش رو خودش تعیین بکنه.ضمنا هر فردی باید به همین حق و وظیفهء تصمیم گیری رو برای دیگرون هم قائل باشه و از دخالت بیجا و تحمیل نظرات خود به دیگران پرهیز بکنه.

برای روشن تر شدن موضوع، من توجه شما رو به یک استدلال قیاسی ساده در این مورد جلب می کنم:

کوچکترین واحد جمعی هر جامعه ای،نهاد خانواده هستش که متشکل از والدین و فرزندان اونهاست.از نظر اسلام،یک تقسیم وظایف منطقی در بین اعضای خانواده در نظر گرفته شده و اون اینکه درآمد خانواده به عهدهء پدر و مدیریت خانه و تربیت فرزندان،به عهدهء مادر گذاشته شده.می خوام عرض کنم که در حالت عادی،وظیفهء مدیریت منزل از عهدهء مرد،ساقط شده و کسب درآمد هم از عهدهء خانمها ساقط گردیده است؛اما اگر دقت کنیم،می بینیم که خداوند برای هر فردی که به بلوغ فکری رسیده باشه،حق و وظیفهء تصمیم گیری قائل شده و دیگه مثلا نیومده این حق و وظیفه رو به عهدهء یک نفر از اعضای خانواده بندازه و اون وظیفه رو از دیگرون ساقط کنه.هر فردی باید بتونه از استعدادهای طبیعی خودش در تصمیم گیری های فردی،استفاده بکنه.

امید:فکر نمی کنید این طرز تفکر باعث بروز مشکلاتی در خانواده بشه و عملا مدیریت منزل و خانواده به هم بخوره؟یعنی هرکس برای خودش تصمیم بگیره و عمل کنه و به نظر و تصمیم دیگرون بی توجه باشه و عملا تداخل عمل به وجود بیاد؟

جمال: اتفاقا به نکتهء خوبی اشاره کردید؛اما اگه مؤلفه های این موضوع رو به دقت مورد تحلیل قرار بدیم،این مشکل هم از بین خواهد رفت.

اولا تا روزی که فردی به بلوغ فکری نرسیده باشه،نمیتونه خودسرانه تصمیم های سرنوشت سازی برای خودش بگیره و حتما باید تحت نظر والدین و بزرگترها چنین تصمیم هائی گرفته بشه.

ثانیا حق تصمیم گیری افراد،مربوط به مسائل شخصی اوناست: مثل انتخاب همسر و رشتهء تحصیلی و شغل و ....

ثالثا همونطوری که خونواده حق نداره چیزی رو به فرزندان بالغش تحمیل کنه،هیچکدوم از این فرزندان،حتی اگه به بلوغ فکری هم رسیده باشن،حق ندارن برای خانواده و پدر و مادرشون تعیین تکلیف بکنن.

مشکل اصلی همینجاست که ما نمیدونیم و یا اصلا اهمیتی نمیدیم به اینکه کجا حق اظهار نظر داریم و کجا نداریم و به تعبیر بهتر،کجا می تونیم دخالت کنیم و کجا نمی تونیم.

این مشکلی است که خیلی ها در خونواده و طایفه به اون مبتلا هستن:مادر زن و یا مادر شوهر و نیز خواهر زن و یا خواهر شوهر در کار عروس و دامادها سرک میکشن و براشون تصمیم گیری میکنن.از طرفی برخی عروس و داماد ها وقتی در مقابل همدیگه،کم میارن،پای خواهر و مادر و یا پدر و برادرشون رو وسط میکشن و عملا باعث بروز تنش و دعوا در خانواده میشن...

در صورتی که اگه هرکس،حق و حقوق و نیز وظیفه اش رو در قبال دیگرون،اعم از بزرگترها و کوچکتر ها بدونه،دلیلی نداره که اینقدر شاهد اختلافات خونوادگی باشیم...

امید:لطفا تأثیر مخرب این گونه اختلافات رو در سرنوشت جامعه مون بیان کنید.

جمال: صرف نظر از ناراحتی ها و دلخوری ها و آبروریزی ها و نیز اتلاف وقت هائی که در سطح جامعه و راهروی دادگاهها اتفاق می افته،اینگونه معضلات باعث میشه که انرژی و منابع انسانی و استعدادهای جامعه،به جای اینکه در جهت تعیین و تضمین سرنوشت اون جامعه و نیل به پیشرفت و تعالی جامعه صرف بشه،عملا به خاطر این حق نشناسی ها و وظیفه نشناسی ها هدر بره و جامعه رو در سطح جهانی و رقابت ها و توسعه های اون،عقب بیندازه.

در دنیائی که حتی یک ثانیه اش هم ارزشمند هستش و مقایسهء سطح پیشرفت و توسعهء کشورهاش،بر اساس دقیقه و ثانیه محاسبه میشه،واقعا تأسف داره که افراد جامعه،وقتشون رو در دادگاه ها و پاسگاه ها تلف کنن؛اونم به خاطر هیچ و پوچی که با مختصر عقلانیت و ملاحظه ای میتونه اصلا وجود نداشته باشه...

ادامه دارد...

آفات و معضلات جامعهء اسلامی:(3)

 امید:اما باید توجه داشت که توجه نکردن به حرف پدر و مادر،گناه هستش و حتی ممکنه به عاقّ والدین هم منتهی بشه.

جمال:اتفاقا به مسئلهء مهمی اشاره کردید که باید این مسئله رو کاملا روشن کنیم:

جواب مختصرش اینه که امکان نداره شارع مقدس،از طرفی به موضوع احترام به پدر و مادر و تبعیّت چشم بسته از اوامر و نواهی اونا اشاره بکنه،و از طرفی هم به انسان،اختیار تصمیم گیری فردی قائل بشه و بعدش به خاطر این اختیار و مسئولیت،ازش بازخواست بکنه.

جواب کلی اش اینه که فرزندان تا اونجائی میتونن به حرف پدر مادر گوش کنن که دستورهای اونا،دستورهای گناه و معصیت نباشه.

دراصول فقه،قاعده ای وجود داره که میگه حتی مقدمهء گناه هم،خودش گناه به حساب میاد:

وقتی شما بدون هیچ دلیلی،اختیار زندگی تون رو به پدر مادرتون واگذار می کنید،ظاهرا مرتکب گناه نشده اید،اما این واگذاری اختیار به پدر مادر،ممکنه مقدمهء یک گناه دیگر باشه:مثال بزنم:

فرض کنید که پسری عاشق دختری شده که هر دو کاملا مناسب و کفو همدیگه هستن و میتونن تمامی احتیاجات همدیگه رو،اعم از جسمی و روحی تأمین بکنن ... پسره تصمیم به ازدواج با اون دختر رو گرفته؛اما چون مثلا مادر پسره با مادر اون دختره،اختلافاتی داره،پسرش رو از ازدواج با اون دختره برحذر میداره و در صورتی که پسر اصرار به ازدواج با اون دختر بکنه،اونو تهدید به نفرین و عاقّ کردن و حرام نمودن شیر خودش میکنه.در عوض،دختر دیگه ای رو برای پسره در نظر میگیره که مناسب و کفو اون نیست و در صورتی که پسر نپذیره،بازهم تهدید به عاقّ کردن میشه.پسره از ترس عاقّ شدن،مجبور میشه که با اون دختری که مناسبش نیست،ازدواج کنه.ظاهرا پسره به حرف مادرش گوش کرده ،اما چون اون دختر،مناسبش نیست،باعث بروز اختلافات شدید و ناراحتی های بعدی و حتی باعث این میشه که پسره(و یا حتی دختره) خدای ناکرده،چشمش به دنبال ناموس دیگران بیفته(متأسفانه  اینها واقعیت هائی هستش که در جامعه وجود داره)پس می بینید که حرف شنوی پسره،ظاهرا ثواب داره،اما مقدمهء گناهان بسیاری ممکنه بشه...

امید:یعنی شما می فرمائید که اگر در مسائلی که گناه و یا مقدمهء گناه حساب میشن،حق نداره از والدینش تبعیت کنه؟

جمال: دقیقا. به تعبیر بهتر،انسان باید بتونه بین احترام به پدر و مادر خودش و نیز حق انتخاب خودش که اونهم از طرف خداوند دستور داده شده،تعادل برقرار بکنه....در غیر این صورت،نمیتونه اونطور که خدا خواسته،به سرنوشت خودش مسلط بشه و جامعه اش رو بسازه...

امید:اینگونه مشکلات در جامعهء ما از کجا ناشی میشه؟

جمال:عدم شناخت دقیق احکام دینی و افراط و تفریط در اون و مخصوصا عدم توجه به حکمت آموزه های دینی،اعم از اصول و فروعش و عدم توجه به هدف تشریع اصول و احکام  و نیز بیسوادی مردم و خرافه گرائی اونها و عدم احساس مسئولیت کسانی که متولی امور دینی و اجتماعی مردم هستن و مخصوصا این موضوع که متأسفانه برخی ها از موضوعاتی مانند عاقّ والدین به عنوان حربه ای برای تحمیل خواسته های خودشون به فرزندانشون سوء استفاده می کنن و خیلی دلایل دیگه...

امید:در مورد مثال حجاب و چادر ،چه روشی باید به کار گرفته بشه؟

جمال:اگه حکمت حجاب و فلسفهء اون به درستی توضیح داده بشه،و به تعبیر مرحوم دکتر شریعتی در کتاب زن ( فاطمه،فاطمه است) حجاب به عنوان لباس عقیده و نه به عنوان چادر چارقدی که به تقلید چشم بسته از بی بی جان استفاده بشه،مورد انتخاب قرار بگیره،اونوقت مطمئنا زنان و دختران ما،با میل و رغبت اونو انتخاب خواهند کرد و دیگه نیازی به دستور العمل و بخشنامه و آئین نامهء انضباطی نخواهد بود.

مطلب مهم دیگه اینه که اگه یک انسان بتونه با استفاده از استعدادهای خدادادی اش، شخصیت خودش رو بسازه و خود و شخصیت و توانائی هایش رو در جامعه،به شکلی معقول و منطقی مطرح کنه،دیگه نیازی پیدا نمی کنه به اینکه با ارائه و نمایش ویژگی های جسمی خودش،در جامعه به مطرح کردن خود بپردازه.ریشهء بسیاری از رفتارهای غیر اخلاقی به همین موضوع برمیگره.شاهد قضیه هم اینه که معمولا افراد موفق جامعه،کمتر از دیگران دست به رفتارها و نمایش های غیر اخلاقی خود می پردازند...

امام رضا(ع)می فرمایند:اگه محاسن دین به درستی تبیین بشه،مردم خودشان به دنبال دین خواهند رفت...

ادامه دارد....