آفتاب فردا

جانان من آفتاب فرداست؛عشقم نفس صدای دریاست

آفتاب فردا

جانان من آفتاب فرداست؛عشقم نفس صدای دریاست

آفات و معضلات جامعهء اسلامی:(2)

اگه ما واقعا به دین خودمون و مصالح و حکمتهای اون ایمان و یقین داشته باشیم،نباید کاسهء داغ تر از آش بشیم و احکام اون رو تغییر بدیم.اینکه چرا در امر ازدواج دختر،اجازهء پدر شرط هستش و نه اجازهء عموی بزرگتر،مطمئنا بین پدر دختر که نزدیکتر به دختر هستش و عموی دختر که دورتر از دختر هستش،تفاوتی وجود داره که شاید من و شما از اون اطلاع نداشته باشیم و علم و دانش بتونه اون علت رو کشف بکنه،اما اسلام،1400 سال پیش این دستور رو بر اساس اون علت و مصلحت،صادر کرده...

در مورد پسران هم متاسفانه این نوع افراط و تفریط ها هم وجود داره:یا پسرا بدون مشورت با بزرگترها اقدام می کنند،و یا اینکه اختیار زندگی خودشون رو که خداوند بر اساس مصالحی به خودشون واگذار کرده و در قبال اون،تکالیفی رو خواسته،تماما و چشم بسته به بزرگترها واگذار میکنن و خودشون هیچکارهء زندگی شون میشن...

مرحوم دکتر شریعتی میگفت:اون موقعی که در فرانسه مشغول تحصیل در مقطع دکترا بودیم،دوستی داشتیم که اونهم در این مقطع تحصیل می کرد و مجرد بود.یک روز پدرش از ایران زنگ زد و گفت که برات زن گرفتیم و فلان روز اونو می فرستیم بیاد پیشت.فلان ساعت برو فرودگاه و زنت رو تحویل بگیر...

این دوست ما هم بدون هیچ گونه اما و اگری رفت و زنش رو از فرودگاه آورد...بدون اینکه فکر کنه که همسرش رو می بایست خودش انتخاب می کرد و یا اگه دیگرون انتخاب کردن،لااقل نظر اونو هم می پرسیدن و در صورت موافقتش،اون ازدواج صورت می پذیرفت...

امید:حالا به نظر شما،چه ایرادی داره که انسان،حتی اگه چهل سال هم داشته باشه،اختیار زندگی شو به بزرگترها واگذار کنه؟

 جمال:انسانی که خودش تصمیم میگیره و جرأت تصمیم گیری داره،میتونه در آینده،تصمیم های بهتر و دقیق تری اتخاذ کنه و حتی زمانی که بزرگترهای خانواده اش در قید حیات نیستند،بتونه تصمیم گیری بکنه.

مهم تر از اون اینه که ما در قبال اختیارات و امکاناتی که داریم،در قبال خداوند،مسئول هستیم و باید پاسخگو باشیم.

چه در زندگی فردی و چه در زندگی اجتماعی،تصمیمات درست و یا غلط ما میتونه سرنوشت مارو به خوبی یا بدی رقم بزنه:

جامعه ای رو در نظر بگیرید که افرادش،قدرت و اختیار تصمیم گیری دارن و میتونن هم در سطح خونواده و هم در سطح جامعه شون،تصمیمات درست و منطقی اتخاذ کنن و به پیشرفت و تعالی برسن...

در عوض،جامعه ای رو هم در نظر بگیریم که نه خونواده هاش،خونوادهء موفقی هستن و نه دولتمردای جامعه شون،می تونن به سرنوشت خودشون مسلط باشن...به نظر شما کدوم یک از این دو جامعه میتونه منظور نظر خدا و پیغمبرش باشه؟

اگه قراره که دنیای ما به تعبیر پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم،مزرعهء آخرتمون باشه،پس باید محصولات این مزرعه به قدری مرغوب و با کیفیت باشه که بتونه در اون دنیا مورد استفاده قرار بگیره.

محصول با کیفیت هم نیاز به آب و خاک و کود مواد معدنی و هوای سالم و تصمیم گیری های درست و ... داره که بدون اینها نمیشه اون محصول مورد نظر رو به دست آورد...

پس ما برای تأمین کردن آخرتمون،چاره ای نداریم جز ساختن دنیامون و اونهم زمانی امکان پذیر هستش که از تمام امکانات خدادادی مون(از جمله حقّ انتخاب و اختیارمون) بهره ببریم و اون امکانات رو با دست خودمون به دیگرون نسپاریم و نابودش نکنیم...

ادامه دارد...

آفات و معضلات جامعهء اسلامی:(1)

 جمال:یکی از آفات و معضلاتی که گریبانگیر ما در دین و جامعه مون شده،اینه که به حکمت دستورها و آموزه های دینمون باور و یقین پیدا نکرده ایم و در قبال اون دستورها و آموزه ها،جانب افراط و تفریط و یا تکروی رو در پیش می گیریم.

امید:لطفا منظورتون رو با بیان مصادیق و مثالهائی، توضیح دهید.

جمال:احکام اسلامی به پنج نوع واجب،مستحب،مباح،مکروه و حرام تقسیم شده که هرکدوم از اونا،حکمت و دلیلی برای خودشون دارن که ما نباید خودسرانه اونا رو تغییر بدیم.به عنوان مثال،طبق فتوای علمای اسلامی،که برگرفته از آیات قرآن و احادیث صحیحه است،اصل حجاب برای زنان،واجب هستش که به غیر از صورت و دوتا دست از مچ به بعد،بقیهء اعضای بدن خانمها باید پوشیده باشه و از دید نامحرم،پنهان.

اما از طرفی،علیرغم اینکه چادر به عنوان حجاب برتر معرفی شده،استفاده از اون برای خانم ها اجباری نیست و هیچیک از علما،فتوای وجوب چادر رو برای خانم ها صادر نکردن.اینکه چرا اصل حجاب،واجب هستش،اما چادر(به عنوان حجاب برتر) واجب نیست،هرکدومشون،حکمتها و مصلحتهائی رو در تشریعشون دارا هستن که موضوع بحث ما نیست؛اما چیزی که باعث تأسف هستش،اینه که برخی ها در جامعه،جانب افراط و تفریط رو در پیش می گیرن:یا اصل حجاب رو به کلی انکار میکنن و یا اینکه مثلا چادر رو بر اساس تفسیر و نظر شخصی خودشون،اجباری قلمداد کرده و به دیگران تحمیل می کنن.

در حالیکه شارع مقدس،با در نظر گرفتن مصالح افراد و جوامع اسلامی،حکم به وجوب یا استحباب و یا حرمت و کراهت و اباحهء احکام دینی داده که سرپیچی از اونها،باعث از بین رفتن حکمت و مصلحت اون احکام میشه.

بعضا می بینیم که مثلا فلان دانشگاه یا نهاد دولتی،در اساسنامهء خودش، قانونی وضع کرده که خانمها حتما باید با چادر سیاه در اون محیط حاضر بشن و سرپیچی از اون دستور رو به عنوان تخلف انضباطی،مورد برخورد قرار میدن؛در حالیکه اگه مصلحتی در وجوب استفاده از چادر بود،شارع مقدس،حتما اونو اجباری می کرد،همونطوری که اصل حجاب رو اجباری و واجب کرده.

اینگونه خودسری ها در تغییر احکام الهی،بدون اینکه مصلحت یا حکمتی در ورای اون باشه،باعث به هم خوردن مصالح جامعهء اسلامی میشه.

امید:حالا چه اشکالی داره که یک دانشگاه یا هر نهاد دولتی،مثلا چادر رو به عنوان حجاب برتر،اجباری بکنه؟مگر نه اینکه حجاب برتر،در مقایسه با حجاب عادی،ثواب بیشتری داره و به تقوی نزدیکتر؟

جمال:اوّلین اشکالش اینه که حجاب،یک موضوع اداری یا آموزشی نیست که رئیس فلان دانشگاه یا فلان اداره در مورد اون اظهار نظر و تصمیم گیری بکنه.ثانیا اسلام،با در نظر گرفتن روحیهء انسانها و تفاوت اون در افراد و جوامع مختلف،احکام شرعی رو چنان تعریف و تشریع کرده که اکثریت قریب به اتفاق مردم بتونن اون احکام رو اجراء کنن و دچار مشقت و عُسر و حرج نشن.میدونید که یکی از ویژگی های اصلی احکام اسلامی،آسان بودن و عدم مشقّت در اجرای اون احکام هستش.

خداوند در سورهء بقره آیهء 185 می فرماید:

«...یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر...»خداوند برای شما یُسر(آسانی) رو اراده فرموده و عُسر(سختی) رو برای شما اراده نکرده است...

اگر چیزی،بدون در نظر گرفتن روحیه و آمادگی یک شخص،به اون شخص تحمیل بشه،مطمئنا نه تنها فایده ای بر اون مترتب نیست،بلکه ممکنه معضلات و مشکلات و یا حتی بدبینی هائی  رو برای اون شخص ایجاد کنه.

این موضوع،با اهداف تشریع احکام،منافات داره.

امید:یعنی می فرمائید که اسلام،حد وسطی رو بین بی حجابی و حجاب برتر در نظر گرفته تا بیشتر مردم بتونن از مزیت های اون بهره مند بشن،بدون اینکه گرفتار بی بند و باری و یا مشکلات مربوط به حمل چادر بشن.

جمال:دقیقا.این نوع دستور دادن در اسلام باعث میشه تا اکثریت مردم،حداقلی از احکام رو که واجبات هستش انجام بدن،اما بعدش با اختیاری که دین به اونها داده،دستورهای بیشتر و سخت تری رو با در نظر گرفتن روحیات و توانائی هاشون انجام بدن و تقوای خودشون رو به اختیار،افزایش بدن...

امید:مثال های دیگری رو اگه حضور ذهن دارید،بیان کنید.

جمال:بر طبق دستور های اسلام،آقایان،بعد از هجده سالگی،در صورتی که رشید شده باشند و خوب و بد رو از هم تشخیص بدن،کاملا صاحب اختیار خودشون هستند و در تصمیم گیری هائی مانند ازدواج و غیره،نیازی به اذن و اجازهء والدین ندارند؛هرچند که هم به عنوان رعایت احترام بزرگترها و هم به جهت بهره مندی از تجارب آنها،لازمه که نظر اونا رو هم جویا بشن.در مورد خانم ها هم برای اولین ازدواجشون،اذن و اجازهء پدر،و در صورت زنده نبودن پدر،اذن و اجازهء جدّ پدری یعنی پدر پدر،لازم هستش.در صورتی که جدّ پدری هم در قید حیات نباشه،نوبت به قیّم می رسه که توسط حاکم شرع تعیین میشه.

متأسفانه در جامعهء ما،این مسائل،بعضا رعایت نمیشه:یا اصلا دختر یا پسر،هیچ اهمیتی به این موضوعات نمیدن و خودسرانه تصمیم میگیرن و تصمیم شون رو به بزرگترها تحمیل می کنن،یا اینکه از حق و حقوق خود و نیز دستور اسلام گذر می کنند و به شکل دیگری که اصلا منظور نظر اسلام و مصالح و حکمتهای اون نیست عمل می کنند:

اگه خاطرتون باشه،سریالی به نام پدر سالار در صدا و سیما پخش میشد که در اون،شخصیت اصلی فیلم (یعنی اسدالله شاه فنر،که نقش ایشون رو هنرپیشهء پیشکوت کشورمون یعنی آقای محمدعلی کشاورز بازی می کردن)،همه کارهء طایفه شون بود.حتی برادر کوچکتر این آقا اسدالله،بی اجازهء برادر بزرگش،آب هم نمی خورد و این نوع اخلاق رو،احترام به بزرگتر و واجب می دونست.حتی در مورد ازدواج و سرنوشت دخترش هم کاملا تابع آقا اسدالله بود...توجیهش هم این بود که باید احترام بزرگتر رو نگه داشت...

اما این نوع اخلاق،مورد نظر اسلام نیست:هرچند که احترام به بزرگترها واجبه،اما اگه مصلحتی در پیروی بی قید و شرط از نظر عموی بزرگتر در امر ازدواج دختر وجود داشت،مطمئنا اسلام خودش  دستور میداد که هر دختری باید با اذن و اجازهء پدر بزرگ،و در صورت زنده نبودن،با اجازهء عموی بزرگتر و باز در صورت عدم وجود عموی بزرگتر،با اجازهء پدر ، ازدواج بکنه...

ادامه دارد...

تربیت دینی (2):

عدم دقّت در کشف مسائل مربوط به اصول دین و یقین پیدا کردن به آنها باعث بروز دو تا مشکل اساسی می شود:

اوّل اینکه انسان ممکن است در طول زندگی و مخصوصا در عرصه های خطر و آزمایش های الهی،دچار شکّ و تردید گردد و ایمانش را از دست بدهد؛مخصوصا بر طبق نظر علمای بزرگوار،این مشکل در زمان مرگ انسان و قبض روح او ممکن است که باعث شود تا شخص مسلمان،به خاطر وسوسه های شیطان،در اعتقاداتش دچار تردید شود و بدون ایمان از دنیا برود.(البته این مطلب،بحث گسترده ای است که باید برای درک آن،به علمای بزرگوار و آثار آنها مراجعه کرد و صِرفِ داشتنِ اطلاعات دینی در این مورد کافی نیست و باید به یک یقین قلبی و ایمان مستقرّ رسید تا بتوان با وسوسه های شیطان در زمان احتضار و مرگ،مقابله کرد.)

دوّم اینکه عدم یقین به اصول و عقاید دینی باعث می شود تا دشمنان اسلام بتوانند با حرفهای به ظاهر قشنگ،در دل مسلمانان،تردید به وجود آورند و آنها را نسبت به اعتقادات دینی شان،بدبین نمایند.

در سالهای اخیر،شاهد بوده ایم که بسیاری از افرادی که به دلایل متعدّد در بین مردم،مقبولیّت داشته و اسم و رسمی به دست آورده اند،با ایجاد شبهات فلسفی و علمی و عقلی و تعمیم خرافات به مفاهیم واقعی دینی و نیز با متوسّل شدن به مفاهیم غربی مانند آزادی و حقوق بشر و برابری زن و مرد و ...،مردم و مخصوصا جوانان تحصیل کرده را نسبت به مقولات دینی،بدبین کرده و به شکّ و تردید انداخته اند؛در حالیکه اگر هرکدام از مفاهیم دینی و همچنین مفاهیم بیگانه ای که بر سر زبانها افتاده است،دقیقاّ تعریف و تبیین و موشکافی گشته و به شیوه ای منصفانه مورد ارزیابی و مقایسه قرار بگیرند،به راحتی می توان مطالب درست و نادرست را از هم تشخیص داد که البته این موضوع،در خود قرآن هم به صورت کلی بیان شده است:

 «...لا اکراه فی الدّین قد تبیّن الرّشد من الغیّ...در دین،اجباری نیست،راه درست از راه نادرست،روشن و آشکار شده است...سورهء بقره،آیهء 256»

 همچنین می فرماید:

« انّا هدیناه السّبیل امّا شاکرا و امّا کفورا...ما راه را به او نشان دادیم،خواه شاکر باشد،خواه کفر بورزد...سورهء انسان،آیهء 3»

اینجاست که ضرورت تلاش در جهت کسب یقین در مورد اصول عقاید دینی مشخّص می گردد...

ذکر چند نکته ضروری است:

اوّلین نکته این است که ما باید به دین و مسائل آن،اهمیت بدهیم و آنها را سرسری نگیریم.

وقتی یک فرد عادی،حرفی می زند و اظهار نظری می کند،ممکن است ما چندان به حرف وی اهمّیّت ندهیم؛اما وقتی یک صاحبنظر یا دانشمند و عالم،حرفی می زند،مطمئنّاً ما به حرف و نظر ایشان،دقت و اهمّیّت بیشتری قائل می شویم و اظهاراتش را مو به مو زیر ذرّه بین می گذاریم.

حال در نظر بگیرید که یک سری قوانین و دستورهائی را ما از طرف خداوند و پیامبران و امامان معصوم و کتابهای ارسالی اش،دریافت کنیم:آیا نباید به چیزهائی که از سوی خدا و توسط معصومینش ارسال شده،دقّت و توجّه و مخصوصاً پایبندی بسیار بیشتری،در مقایسه با نظریّات یک دانشمند عادی مبذول بداریم؟؟؟

دوّمین نکته این است که دین در تمامی زمینه ها،اعمّ از فردی و اجتماعی و دنیوی و اخروی،راهکارها و دستورهای لازم و مخصوصاً نحوهء کشف نیازهای مربوط به هر زمان و مکان را از روی قرآن و کلام معصومین(علیهم السلام) ارائه کرده است و ما حق نداریم به این موضوع،به صورت گزینشی نگاه کنیم و مثلاً فقط به جنبه های فردی دین توجه کنیم و از جنبه های اجتماعی غافل بشویم و یا برعکس.همچنین درست نیست که مثلاً نیازهای دنیوی را فدای مسائل آخرتی بکنیم و یا برعکس،به دلیل اشتغال بیش از حدّ به امور دنیوی،از امور اخروی غافل بشویم و ...

سوّمین نکته این است که آفرینش الهی و تمامی دستورهای خداوند،در جهت یک هدف بسیار بالا که رسیدن انسان به مقام خلیفةاللهی است،می باشد و ما انسانها با عقل و اختیار خودمان باید طوری در زندگی فردی و اجتماعی و دنیوی و اخروی خودمان برنامه ریزی کنیم تا نظر شارع مقدس را تأمین کنیم و به آن مقام خلیفةاللهی برسیم،ان شاء اللّه.

...پایان...

تربیت دینی (1):

همهء ما عموما در خانواده ای مذهبی بزرگ شده ایم و اعمال و وظایف خود را معمولاً از طریق خانواده یاد گرفته ایم و بالتّبع فرزندان خودمان را هم در محیط خانواده مان تربیت می کنیم.امّا باید توجه کنیم تا این فرآیند تربیت دینی فرزندانمان را درست انجام دهیم و مخصوصا اگر در تربیت دینی خودمان،کوتاهی هائی انجام شده باشد،مراقب باشیم تا آن کوتاهی ها و کم و کسری ها را به فرزندان خود منتقل نکنیم.

نکتهء مهمی که باید بدان توجه کنیم،این است که والدین ما عموما عالم دینی نبوده و نیستند و فقط در حدّ اطلاعات عمومی و سطحی،ممکن است از آموزه های دینی،چیزهائی را یاد گرفته باشند.مخصوصاً که در محیط خانواده ها و جامعهء ما،خرافات و نیز،مطالب نادرست زیادی نیز وجود دارد.به همین جهت،باید توجه کنیم که هرچند محیط خانواده برای شروع تربیت دینی،مناسب ترین جایگاه است،اما نمی توان امیدوار بود که این جایگاه بتواند تمامی نیازهای دینی یک کودک را به آموزه های دینی، کاملا تأمین کند.برای توضیح بیشتر مطلب،یک مثال می زنم:

 همهء ما در کلاس اول ابتدائی،حروف الفبا را یاد گرفته ایم و این حروف الفبا تا آخرین روز عمر مان به کار ما خواهد آمد.حتّی اگر قصد اقامت دائم در یک کشور دیگری را داشته باشیم،ناگزیر باید الفبای آن کشور را یاد بگیریم و تا آخر عمر مان هم آن را فراموش نکنیم؛اما علیرغم اهمّیّت حروف الفبا،هیچ آدم عاقلی،تا آخر عمر در کلاس اول ابتدائی درجا نمی زند و در آن مقطع،متوقف نمی شود و باید برای تحصیل مطالب بیشتر،به کلاسهای بالاتر برود.همانطوری که درجا زدن در کلاس اوّل ابتدائی،هیچگونه افزایش مفیدی در اطلاعات یک فرد نخواهد داشت و صرفاً تکرار مکرّرات خواهد بود،در جا زدن و متوقف شدن یک فرد در محیط تربیت دینی یک خانواده نیز مثمر ثمر نخواهد بود.

حداکثر چیزی که یک خانوادهء مذهبی عادی می تواند به کودک یاد بدهد،این است که مثلاً نماز بخواند و روزه بگیرد و کمی هم مسائل اخلاقی و روخوانی قرآن و برخی دعاهای عادی و روزمرّه را یاد بگیرد؛آنهم در حد بسیار پایین و به شکلی کاملاَ ابتدائی ...

در حالیکه وظایف مسلمانی یک فرد مسلمان،بسیار فراتر از اینهاست و معمولا محیط خانواده نمی تواند به تنهائی،تمامی نیازهای آموزش دینی کودک را تأمین کند.از طرفی در محیط خانواده،مسائل خرافی و نادرست نیز به کودکان منتقل می گردد.

متأسّفانه اکثر ماها،احکام دینی مان را به همان صورتی که در دوران کودکی یاد گرفته ایم،انجام می دهیم و معمولاً تغییر یا پیشرفت محسوسی در نحوهء انجام اعمال مان دیده نمی شود.مثلا اگر در مساجد شهرمان به نحوهء برگزاری نماز جماعت توجه کنیم،خواهیم دید که بیشتر نمازگزاران،کیفیّت نمازشان،نه تنها هیچ شباهتی با سایر نمازگزاران ندارد؛بلکه هیچگونه هماهنگی ای نیز با دستورهای علمای بزرگوار ندارد؛:هرکسی تکبیرة الاحرام یا قنوت و ... را دقیقاً به همان شکلی که در کودکی یاد گرفته،انجام می دهد.

علاوه بر این،خیلی از افراد جامعه ممکن است که اصلا تا آخر عمر به هیچ رساله و یا عالم دینی مراجعه نکنند و اعمال دینی شان را صرفا از پدر و مادر و اطرافیان خود که معمولا عالم دینی نیستند،یاد گرفته باشند که چنین افرادی را در اطراف خودمان به وضوح و به وفور،مشاهده می کنیم.چنین رویّه ای باعث می شود که ما عموما نتوانیم حتّی به حداقل وظایف مسلمانی مان عمل کنیم و همان مقداری را هم که عمل می کنیم،از عمق و دقّت کافی برخوردار نباشد.مخصوصا در مورد احکامی که جنبهء اجتماعی دارند،درست عمل نکردن به آنها می تواند باعث بروز مشکلاتی در سطح جامعه و روابط بین انسانها شود.بسیار شاهد بوده ایم که درست عمل نکردن به احکام اجتماعی،نه تنها باعث بروز ناهماهنگی در بین افراد جامعه شده است،بلکه حتی باعث به وجود آمدن تنش ها و درگیری های ناگوار گردیده است.

باید توجه کنیم که احکام دینی ما فقط به نماز و روزه و توصیه های اخلاقی و قرائت قرآن و چند تا دعای ساده خلاصه نمی شود:

اولا ما احکام دینی مان که از آنها با عنوان فروع دین یاد می کنیم،شامل نماز و روزه و خمس و زکات و حجّ و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و تولّا و تبرّا است که هر کدام از اینها دقیقا از روزی که هر انسان مسلمان به سن بلوغ شرعی می رسد،با رعایت شرایط انجام هرکدام از آنها،بر آن مسلمان ، واجب می گردد. هر فرد شیعه که خودش مجتهد نباشد،باید با پیروی از یکی مجتهد اعلم،به احکام دینش عمل کند.متأسّفانه مواردی مانند جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و تولّی و تبرّی،علیرغم واجب بودن،معمولاً در محیط خانواده،آموزش داده نمی شود.

ثانیا اصول دین ما که شامل توحید و عدل و نبوّت و امامت و معاد است،قابل تقلید نبوده و هر مسلمانی موظف است تا به اندازهء توانائی عقلی خود،صحّت آنها را کشف کند و به یقین قلبی در مورد هر کدام از آنها برسد.

در کنار اینها ما مفاهیم دیگری را نیز به عنوان عقاید و سنت های دینی داریم که اطّلاع از آنها بر هر فرد مسلمان،ضروری است:مانند قضا و قدر و سرنوشت و جبر و اختیار و شفاعت و سؤال قبر و معراج پیامبر اکرم(ص) و سنّت امتحان و املاء و استدراج و ... که معمولا افراد عامی و عادی جامعه،اطلاعات چندانی در مورد آنها ندارند.از ائمهء اطهار (علیهم السلام)نقل شده است که هرکس به معراج و شفاعت و سؤال قبر،اعتقاد نداشته باشد،از ما نیست.

ادامه دارد...

الفبای دین (14):

در آخرین قسمت مطلب الفبای دین،می خواهم کمی هم در مورد آخرالزّمان و ظهور منجی عالم بشریت و وظایف انسانهائی که انتظار ظهور منجی روا می کشند حرف بزنم:

نقل است که ظالمین آخرالزمان،نهایت سعی و کوشش خودشان را به کار خواهند بست و از تمامی امکانات و استعدادهای بالقوّهء خود برای پیشبرد اهداف نامشروع شان استفاده خواهند کرد و ظلم و ستم و جنایت را به حداکثر میزانش خواهند رساند.

در طرف مقابل هم ،منتظران ظهور،به مصداق فرمایش پیامبر(ص) که در مورد مؤمنان می فرمایند:...زُهّاد اللّیل و اُسدُ النّهار...(پارسایان شب و شیران روز...) باید نهایت سعی و تلاش خودشان رو به کار ببندند و ظرفیّت های وجودی خودشان و جامعهء اسلامی را تا آنجائی بالا ببرند و تقویت کنند که زمینهء ظهور حضرت صاحب الامر(عج) فراهم گردد...

ذکر این نکته،خیلی ضروری است که اگر قرار بود آن حضرت،بدون زمینه سازی ظهور بفرمایند،همین الان هم می توانستند ظهور بفرمایند و دیگر لزومی نداشت که ظهورشان اینقدر به تأخیر بیفتد.پس معلوم میشود که علّت تأخیر ایشان در امر ظهور،آماده نبودن زمینه ای است که منتظران ظهور حضرتش بایستی در این مورد،نهایت تلاش شان را بکنند...

اینجا این سؤال پیش می آید که وظایف منتظران ظهور،چه خواهد بود؟

در نگاه اول ممکن است جواب این سؤال،خیلی ساده به نظر بیاید:انجام عبادات و دعا برای فرج آقا امام زمان(عج) و تشکیل مجالس روضه و عزاداری و همچنین مجالس اعیاد و جشن و انجام کارهای عامّ المنفعه مانند کمک به فقرا و مریضان و...؛اما واقعیت این است که خیلی کارهای بر زمین ماندهء اساسی تر وجود دارد که بایستی منتظران ظهور،آنها را انجام بدهند...

خداوند متعال،نعمتهای زیادی را آفریده و استعدادهای زیادی را به انسانها داده که انسانها موظّفند با استفاده از آن استعدادها و کشف و استخراج آن  نعمتها،جامعهء اسلامی را در جهت ایجاد یک زندگی توأم با عدالت و تقوی و رفاه نسبی به پیشرفت و توسعه برسانند که این جامعهء اسلامی،زمینه ای شود برای ظهور آقا(عج)و تشکیل حکومت جهانی.

پیشرفت علم و فن آوری و نیز علوم انسانی و سایر علوم که هم نیازهای جامعهء اسلامی را تأمین کند و مهم تر از آن،قدمی باشد برای تفسیر بیشتر و بهتر آموزه های اسلامی مانند قرآن و احادیث و روایات معصومین(ع)که باعث مقبولیت دین و اقبال مردم به سوی دین و اعتقادات دینی گردد که هر کدام از اینها،برای تشکیل و ادارهء جامعهء اسلامی و قطع وابستگی به بیگانگان و رهائی از سلطهء آنها لازم و ضروری می باشد.

کاملاً معلوم و مشخص است که اگر چنین زمینه ای فراهم نشود،ظهور ایشان،عملاً فایدهء زیادی برای جامعه نخواهد داشت؛کما اینکه در صدر اسلام هم به دلیل عدم آمادگی جامعه،حضور فیزیکی ائمّهء معصومین(علیهم السلام) هم نتوانست باعث تشکیل جامعهء مدنی مورد نظر پیامبر اکرم(ص) شود.غیر از چهار سال و هشت ماهی که مردم به حضرت علی(ع) و شش ماهی که به امام حسن(ع)روی آوردند،عملاً می بینیم که هیچ یک از امامان(ع)قادر به تشکیل حکومت اسلامی و جامعهء مدنی نشدند.پس باید همگی تلاش کنیم تا وظایف خودمان را چه به عنوان یک فرد مسلمان و چه به عنوان عضوی از جامعهء اسلامی،انجام دهیم.

پایان