آفتاب فردا

جانان من آفتاب فرداست؛عشقم نفس صدای دریاست

آفتاب فردا

جانان من آفتاب فرداست؛عشقم نفس صدای دریاست

الفبای دین (13):


امروز می خواهم در مورد قرآن هم چند جمله ای عرض کنم:

خداوند متعال،قرآن را برای هدایت انسانها فرستاد تا با تدبّر و تعقّل در آیاتش،راههای رسیدن به کمال را پیدا کند:

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا کَبِیرًا: قطعاً این قرآن به [آیینى] که خود پایدارتر است راه مى ‏نماید و به آن مؤمنانى که کارهاى شایسته مى کنند مژده مى‏ دهد که پاداشى بزرگ برایشان خواهد بود (سورهء اسراء آیهء 9)

وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّکِرٍ: و قطعا قرآن را براى پندآموزى آسان کرده‏ایم پس آیا پند گیرنده‏اى هست(این آیه،در سورهء قمر،چهار مرتبه تکرار شده است:آیات 17 -22-32-40)

این دو آیه(و خیلی آیات دیگر)،فهم قرآن را آسان و امکان پذیر دانسته اند.

اما باید توجه کرد که ما حق نداریم قرآن را بر اساس خواسته ها و نظرات خودمان تفسیر کنیم.پیامبر اکرم(ص) می فرمایند:

من فسّر القرآن برأیه فلیتبوّء مقعده من النّار:کسی که قرآن را با رأی خود تفسیر کند،باید جایگاه خود را در آتش در نظر گیرد.

منظور از تفسیر به رأی این است که انسان،آراء و نظراتی را به عنوان پیش فرض های تردید ناپذیر کسب کرده و سپس به قرآن کریم مراجعه کند و مفهوم آیات الهی را بر اساس همان نظرات به دست بیاورد.به عبارت دیگر،قرآن را با نظرات خودش تطبیق بدهد.مثل اینکه کسی در تاریکی،چراغ را پشت سرش بگیرد؛معلوم است  که نور این چراغ برای آن شخص،فایده ای ندارد.

پس اگر بخواهیم روش به دست آوردن نظر خداوند از روی آیات قرآن را در یک عبارت کوتاه بیان کنیم،باید بگوییم که:

مفسّر باید اول معنای ظاهری آیات(ترجمه) را به دست بیاورد،بعدا ریشهء تک تک لغات و معنای آنها را پیدا کند(تفسیر)سپس با استفاده از عقل سلیم و علومی که در طی زمان کشف میشوند،آن آیات را اول با سایر آیات مربوطه و سپس با احادیث و روایات صحیح و معتبر و علوم مقایسه کند تا بتواند به منظور خداوند از آن آیات پی ببرد(تأویل)

پس کاملا مشخص است که برای انجام این کار،انسان باید سالها درس بخواند و به زبان عربی و روش تفسیر و نیز احادیث و روایات و علوم مختلف،تسلّط کافی داشته باشد تا بتواند به منظور خداوند از ارسال هر کدام از آیات،پی ببرد.

مطالبی که در قرآن و حدیث آمده اند،حالت کلّی دارند که باید به مرور زمان و با پیشرفت علم و معرفت بشری،تفسیر بشوند. مثلا در مورد تولید مثل انسان و ترکیب سلول های نر و ماده و تشکیل نطفه و تبدیل آن در مراحل بعدی به علقه و مضغه و عظام و لحم و...،مفسرین بزرگوار با استفاده از یافته های دانشمندان زیست شناسی،به تبیین و توضیح آن می پردازند.

اما مسئلهءتأسّفباراینجاست که تقریبا اکثریت قریب به اتفاق یافته های علمی در دوران معاصر و قرون اخیر،توسط دانشمندان غربی و عموما غیر مسلمان،کشف شده اند و دانشمدان مسلمان،در این زمینه،سهم بسیار کمی داشته و دارند و این بدان معناست که ما برای تفسیر کتاب آسمانی مان،باید محتاج غربی ها و غیر مسلمانان باشیم.

ممکن است سؤال شود مگر نه اینکه پیامبر اکرم – صلوات الله علیه و آله – فرموده اند:اطلبواالعلم ولو من اهل الضلال :دانش را دریافت کنید؛حتی از گمراهان.یا مثلا فرموده اند:اطلبواالعلم ولو بالصّین:دانش را دریافت کنید؛ولو از(نقاط دوردستی مانند)چین.پس چه ایرادی دارد که ما  علوم را از غربی های غیر مسلمان و اهل ضلال یاد بگیریم؟

البته این فرمایش ها توسط پیامبر اکرم(ص) بیان شده اند؛اما باید توجه داشته باشیم که طلب علم کردن از دیگران،باید به صورت تبادل علمی باشد و نه سلطهء علمی دیگران بر ما. قرآن کریم می فرماید:« لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا » معنای این آیه این است که خداوند تسلط کفار بر مؤمنان را قبول ندارد.

معمولا غربی ها،یافته های علمی شان را به صورت گزینشی و البته پس از سالهای متمادی در اختیار ما قرار میدهند و این یعنی اینکه ما برای تفسیر به روز کتاب آسمانی مان باید محتاج غربی ها باشیم تا هر وقت خودشان خواستند،گوشه ای از یافته های علمی شان را در اختیار ما بگذارند تا بتوانیم از آنها در جهت تفسیر قرآن و نیز در زندگی روزمرّه مان استفاده کنیم و این یعنی تسلط کفار بر مؤمنان.مخصوصا که الان شاهد تحریم های غیر قانونی غربی ها بر علیه کشورمان هستیم که این تحریم ها شامل یافته های علمی شان نیز می شود.

پس یکی از وظایف ما هم این است که دنبال علم برویم و آن را بومی سازی کنیم تا چه در زمینهء ادارهء جامعه و مخصوصاً تفسیر و تأویل قرآن و نیز نظریه پردازی های مورد نیاز جامعه مان،محتاج بیگانگان نشویم

 

ادامه دارد...

الفبای دین (12):

اوّلین وظیفه را نخبگان جامعه به عهده دارند و آنهم این است که با نظریه پردازی هایشان،به افراد جامعه آگاهی بدهند:

اوّلاً هدف اصلی و واقعی زندگی را بیان کنند،ثانیاً امکانات موجود را بسنجند،ثالثاً مشکلات موجود را مشخص کنند و رابعاً راهکارها را پیشنهاد کنند و مهم تر از آن،دیگران را تشویق و ترغیب کنند که هریک از افراد جامعه،قسمتی از وظایف موجود را به عهده بگیرند و به اندازهء وسع و توانشان،باری را که بر زمین مانده،بردارند و به مقصد و هدف نهائی برسانند؛چه به عنوان یک فرد مستقلّ و چه به عنوان عضوی که متعلق به یک جامعه است...

هر قدر که امت اسلامی به وظایف خودش بیشتر عمل کند،زمینه برای تحقق کامل دین متعالی اسلام فراهم  تر میشود و در ظهور آن حضرت،تسریع میشود و با ظهور حضرت ولی عصر(عج)،دین اسلام در کرهء ارض پیاده و حاکم گشته و بساط ظلم و ستم برچیده خواهد شد ان شاء الله.

امام علی(ع) در قسمتی از خطبهء سوم نهج البلاغه می فرمایند:...خداوند از دانایان پیمان گرفته است که بر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم،ساکت ننشینند و رضایت ندهند...همین یک فرمایش نشان میدهد که دانایان و به تعبیر امروزی ها نخبگان،چه وظیفه و پیمانی بر عهده دارند.از طرفی انجام کارهای خطیری مثل زمینه سازی ظهور آقا و برچیدن بساط ظلم و ستم،نیازمند آگاهی دادن به افراد جامعه است که این کار،وظیفهء آگاهان جامعه است.

علما و صاحبنظران باید حکمت آفرینش جهان و هدف از خلقت انسان و دلیل ارسال ادیان و انبیاء عظام(علیهم السلام) و انگیزهء قیام سید الشهدا(ع) و نیز موضوع انتظار و وظیفهء امت را در این موارد برای مردم تشریح کنند و این وعدهء الهی و امید به پیروزی را برای امت اسلامی تبیین کنند.

در مرحلهء بعدی باید مشکلات و آفاتی را که باعث میشود این وظایف بر زمین بماند و اجراء نشود،تشریح کنند.

جامعهء ما از نظر سطح آگاهی و نیز سطح اجتماعی، در آن حدّی نیست که اکثریت مردم بخواهند برای ظهور آن حضرت،زمینه سازی کنند.حداکثر کاری که انجام میشود، این است که در مراسم روضه خوانی و عزاداری و نیز در جشنهائی که به نیّت ائمّه و آقا امام زمان(عج) تشکیل میشود شرکت کنند.هرچند که اینگونه فعالیت ها لازم است،اما کافی نیست.آن چیزی که مهم است،این است که مردم باید فرائض جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و تولیّ و تبریّ را انجام بدهند؛نه اینکه فقط به عبادات فردی بپردازند.

انجام این فرائض هم زمینهء اجتماعی میخواهد.زمینه اش،بیداری افراد جامعه و احساس مسئولیّت آحاد جامعه است.در حالیکه مردم کشورهای اسلامی،عملا به توسری خوری و دنباله روی کشورهای پیشرفته ای که نوعا استعمارگر هستند،عادت کرده اند.

متأسّفانه برخی از علمای ما مردم را عادت داده اند که فقط به عبادات فردی و عزاداری و اعیاد بپردازند ولی اصلاً آنها را به مسئولیّت های اجتماعی شان آگاه نمی کنند.

در حالیکه جامعهء ما گرفتار مشکلات عدیده ای است که حل هر کدام از آنها احتیاج به نظریه پردازی های تخصصی از سوی علمای دینی دارد،عملا می بینیم که اولاّ برخی از علما،خودشان به دنبال این کارها نمیروند و ثانیاّ هرکسی را هم که دنبال این کارها برود و نظریه پردازی کند،مورد حمله و انتقاد قرار میدهند. وقتی موضوعات جدیدی مانند ماهواره و اینترنت و ...مطرح شدند،صرفاً به چند تا فتوا در مورد حرام بودن استفاده از این پدیده ها اکتفاء کردند و توصیه به برخی اقدامات بی اثری مانند فیلتر کردن و لا غیر.

در حالیکه پدیده های فوق،عملا وارد زندگی مردم شده اند و برای جلوگیری از تاثیرات منفی آنها باید اقدامات فرهنگی پیشگیرانه ای انجام میشد.

هر فرد و یا هر جامعه ای باید اوّل متوجّه وجود مشکلات خود و جامعه اش باشد و باور کند که مشکل وجود دارد و باید برای حلّ آنها چاره اندیشی کند. تا زمانی که من باور نکنم که مریض هستم،هیچ وقت به پزشک مراجعه نخواهم کرد.برخی از مردم فکر می کنند که وضعیّتی که در آن قرار دارند،سرنوشت محتوم و غیر قابل تغییر آنهاست و باید به این وضع،رضایت بدهند.

این باور غلط در آنها به وجود آمده است که مثلاً غربی ها از ما برترند و ما همیشه باید چشم مان به دست و دهان آنها باشد،درحالیکه همین غربی ها تا دیروز،گرفتار ارباب کلیسای کاتولیک بودند و اجازهء کوچکترین اما و اگری را در مقابل آنها نداشتند تا اینکه کار به رنسانس(نوزائی) و بیداری اروپائیان در مقابل کلیسا کشید.حالا اگر موضوع انتظار منفی و منفعلانه را هم که به اینها اضافه کنیم،علت عقب ماندگی جوامع اسلامی روشنتر خواهد شد.

امید واهی به شفاعت هم در کنار قضیهء انتظار منفی،مزید بر علت شده است برای عدم احساس مسئولیت افراد جامعهء مسلمان در وارد شدن و پرداختن به وظایف اجتماعی خودشان در قبال جامعه و اسلام و زمینه سازی برای ظهور حضرت صاحب الامر(عج).

ادامه دارد...

الفبای دین (11):

امروز می خواهم کمی هم در مورد موضوع انتظار فرج صحبت کنم: 

آیهء اولی الامر (آیهء 59 سورهء نساء)می فرماید:

«یا ایها الذین امنوا اطیعواالله و اطیعواالرّسول و اولی الامر منکم...ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از خدا و پیامبر خدا و اولی الامرتان پیروی کنید...»

با توجه به اینکه اهل تسنّن،امامت را جزو اصول دین نمیدانند،هر فردی را که به هر طریقی به حکومت و خلافت رسیده باشد،مصداق اولی الامر به حساب می آورند:از خلفای راشدین گرفته تا علی(ع) و معاویه و یزید و حجّاج ابن یوسف و...

 به شهادت تاریخ،برخی از این خلفا،فاسدترین و جنایتکارترین افراد روی زمین بوده اند و به نامشروع ترین روش ها به حکومت رسیده اند؛ولی برخی دیگر مانند علی ابن ابیطالب و فرزند ایشان حسن ابن علی(علیهماالسلام)،جزو بهترین بندگان خدا بوده اند و با نصب الهی و اقبال مردم ( و نه به زور شمشیر) به حکومت رسیده اند؛در حالیکه از نظر شیعه و به نصّ صریح آیهء 35 سورهء یونس که می فرماید:

 «أَفَمَنْ یَهْدی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدى ...پس آیا کسى که به سوى حق هدایت مى‏کند سزاوارتر است که از او پیروى شود یا آن کس که خودش را هم تا هدایت نکنند هدایت نمى‏یابد؟...»

غیر از ائمهء معصومین علیهم السلام،هیچ کس نمیتواند مصداق واقعی اولی الامر مورد نظر قرآن باشد.

طبیعی است که وقتی فرد فاسد و فاسقی مثل یزید بر سر حکومت باشد،دیگر جائی را برای جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و تولّی و تبرّی نمیگذارد.چون هدف کلی این پنج دستور،کنار زدن ظالمین و فاسدین می باشد که هیچ وقت امثال یزید،این   وضعیّت را بر نمی تابند.پس طبیعی است که این دستورها را عملاً تعطیل کنند.

هرچند که اهل تشیّع در تفسیر اولی الامر،راه درست را رفته اند و ائمهء معصومین علیهم السلام را مصداق واقعی دانسته اند،اما  تفسیر و برداشت نادرست از واژهء انتظار فرج امام زمان(عج)،باعث شده است تا این پنج تا فریضه،یعنی جهاد،امر به معروف،نهی از منکر،تولّی و تبرّی،در بین شیعه نیز عملاً به تعطیلی کشیده شوند.

برداشت نادرست از مفهوم انتظار(انتظار منفی)،این است که ما فکر کنیم خود آقا امام زمان(عج) وقتی ظهور فرمودند،خودشان جلوی فساد را میگیرند و ما وظیفه ای در قبال این پنج فریضه نداریم...

اجرا نشدن این فرایض باعث میشود تا اشرار بر مسلمین تسلط پیدا کنند و زمام امور مسلمانان را به دست گیرند؛در حالیکه خداوند در قرآن کریم(آیهء141 سورهء نساء) می فرماید:«...و لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین  سبیلا...هیچ تسلطی از طرف خداوند بر مسلمین قرار داده نشده است»

چیزی که متأسفانه ما عملا ً شاهدش هستیم که حتی مکه و مدینه که مهد اسلام هستند،مورد تاخت و تاز دشمنان واقع شده اند؛در حالیکه بر طبق آیهء 28 سورهء توبه:

« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلَا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا وَإِنْ خِفْتُمْ عَیْلَةً فَسَوْفَ یُغْنِیکُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شَاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ : اى کسانى که ایمان آورده‏اید حقیقت این است که مشرکان ناپاکند پس نباید از سال آینده به مسجدالحرام نزدیک شوند و اگر [در این قطع رابطه] از فقر بیمناکید پس به زودى خدا اگر بخواهد شما را به فضل خویش بى‏نیاز مى‏گرداند که خدا داناى حکیم است »

هیچ مشرکی حق ندارد وارد آن مناطق شود؛اما می بینیم که غربی های مشرک و صهیونیست های بدتر از مشرکین،از طریق وهابی ها بر آن کشور تسلط یافته اند...پس با این اوضاع نمی توان امیدوار بود که دستورهای اسلام اجراء بشود.

انتظار مثبت یک مفهوم فعال و برانگیزاننده است که یک منتظِر واقعی باید یک سری وظایفی را در دوران غیبت آقا امام زمان(عج)انجام بدهد و زمینه را برای ظهور حضرت صاحب الامر(عج)آماده کند.

پیامبر اکرم(ص) می فرمایند:دنیا مزرعهء آخرت است....در نگاه اول ممکن است به نظر برسد که این فرمایش،صرفا یک تشبیه ساده است که منظور پیامبر اکرم(ص)این بوده که مثلا با انجام عبادات فردی،برای آخرت تان اجر و ثواب به دست بیاورید؛اما میدانیم که کلام معصومین و مخصوصا کلام خود خداوند،یک ظاهری دارد و چندین باطن.باید ببینیم باطن این فرمایش رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)با در نظر گرفتن آیات الهی و فرمایش سایر معصومین و دلایل عقلی،چه میتواند باشد:

اوّلاً در هیچ یک از آموزه های اسلامی،اعمّ از آیات و روایات،چنین دستوری نیامده است که این پنج فریضه را تعطیل کنیم و انجام و اجرای آنها را تا زمان ظهور حضرت صاحب الامر(عج) به تأخیر بندازیم و فقط به نماز و روزه و خمس و زکات و حج بپردازیم.

ثانیاً عقل سلیم نیز حکم می کند که ما در جهت اجرای دستورهای اسلام( و نه تعطیلی آنها) تلاش کنیم،زیرا در غیر این صورت،ارسال این دستورها،عبث و بیهوده خواهند بود که انجام کار لغو و بیهوده از ناحیهء خداوند،قبیح و بر خلاف حکمت می باشد.

آیات و روایات مربوط به جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و جهاد و تولّی و تبرّی،همگی ما را موظّف می کنند به اینکه در جامعه مان جلوی ناهنجاری ها و ظلم و ستم ها و فسادها را بگیریم.

در حدیثی آمده است که:من اصبح و لم یهتمّ بامور المسلمین،فلیس بمسلم:کسی که روزانه به امور مسلمین،اهتمام نداشته باشد،مسلمان نیست.

یا:

کلّکم راع و کلّکم مسئول عن رعیته:همگی شما مانند یک رهبر،در قبال دیگرانی که به مانند زیردستان شما هستند،مسئولیت دارید.

البته از این جا می توانیم به دلایل عقلی نتیجه بگیریم که باید قدرت و حکومتی عادل  وجود داشته باشد تا بتواند با قوهء قهریهء مشروع خود،انجام این فرایض و سایر فرایض فردی را امکان پذیر نماید.

پس مسلمین باید با انجام چنین وظایفی،امید به ثواب آخرت داشته باشند؛نه فقط انجام اعمالی مانند نماز و روزه و عزاداری و ...

خداوند در آیه 21 سورهء احزاب می فرماید:لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة......برای شما در وجود رسول خدا(ص)الگو و سرمشق نیکوئی وجود دارد...

این آیه نشان میدهد که امت اسلامی موظفند که با الگو و سرمشق قرار دادن پیامبر(ص) و ائمه علیهم السلام،در جای پای آنها قدم بگزارند و در حد توان و وسع خودشان،از اعمال آنها پیروی کنند.پس با این بهانه که ما معصوم نیستیم و یا نمی توانیم مثل پیامبر یا امامان باشیم،نمی توانیم از وظایف خودمان سرپیچی بکنیم.

در آیهء46 سورهء سبأ می فرماید:قل انّما اعظکم بواحده،ان تقوموا لله مثنی و فرادی...بگو من شما را نصیحتی می کنم که دوتا دوتا و تک تک برای خدا قیام کنید...

با در نظر گرفتن این دلایل،اوّلین چیزی که به ذهن انسان می رسد،موضوع تقسیم کار و تقسیم وظایف بین افراد امّت اسلامی است:اول باید ببینیم که چه وظایفی را باید امّت اسلامی انجام دهند و ثانیاً چگونه این وظایف در بین افراد،باید تقسیم می شود.در قسمت بعدی،به این وظایف،اشاره خواهم کرد...

ادامه دارد...

الفبای دین (10):

در ادامهء مطالبی که در پست های قبلی راجع به دین و دستورهای آن عرض کردم،امروز می خواهم در مورد شفاعت در اسلام،چند کلمه ای حرف بزنم: 

در آیات قرآن و احادیث و روایات معتبر،مطالب زیادی راجع به شفاعت در قیامت بیان شده؛اما در میان عوام و مردم کم اطلاع و کم سواد،این موضوع،درست بیان نشده و باعث بروز افکار نادرستی در جوامع اسلامی شده.

خداوند متعال می فرماید:من از حق خودم (حق الله) می گذرم؛اما از حقوق هیچیک از انسانها (حق النّاس) نمی گذرم:یعنی اگه بنده ای از بندگانم نسبت به من،مرتکب ظلم و گناه و نافرمانی شود،با توبه کردنش و یا مثلاً شفاعت شافعان،از گناهان آن بنده،گذشت می کنم؛اما اگر به بنده ای از بندگانم ظلم کرده باشد،تا زمانی که  رضایت قلبی آن فرد مظلوم را کسب نکند،او را نمی بخشم...

درست است که شفاعت وجود دارد و بر حقّ است؛اما اینطور نیست که با شفیع شدن شافعان در روز قیامت،نظام جزا و پاداش الهی به هم بخورد و هر کس و ناکسی و با هر وضعیّتی که دارد،به راحتی،مورد شفاعت قرار بگیرد و نظام عدالت و بخشش الهی را دور بزند...

« شفاعت،عامل کسب شایستگی نجات است؛نه وسیلهء نجات ناشایسته »

پیامبر اکرم(ص) خطاب به حضرت فاطمه(س) می فرمایند:

دخترم! کار کن که فردا،من هیچ کاری برای تو نمی توانم کرد...

از این فرمایش رسول الله(ص) اینچنین برداشت میشود که فاطمه(س) باید خودش «فاطمه» شود.دختر محمد(ص) بودن، در آنجا به کارش نمی آید.فقط در این دنیا می تواند به کارش آید و آنهم برای فاطمه شدن. این است معنای شفاعت ؛ نه تقلّب در امتحان و پارتی بازی و باند بازی در محاسبهء حقّ و عدل خدا...

آن چیزی که در بین مردم عوام وجود دارد،این است که انسان هر قدر هم که گناه بکند و هر قدر هم که حق النّاس به گردن داشته باشد،با یک قطره اشک بر حسین(ع) تمام گناهانش،نه تنها بخشیده میشود؛بلکه حتی گناهانش تبدیل به ثواب میشود...یا مثلا در بین برخی عوام،گفته میشود که:دوستدار علی(ع) در بهشت است ولو خدا را عصیان کند و دشمن علی در دوزخ است ولو خدا را اطاعت کند!!!

هر چند که همهء ما به کرامات ائمّهء معصومین علیهم السلام اعتقاد داریم و شفاعت و بخشش از سوی آن بزرگواران،وعده داده شده است؛اما باید توجه داشته باشیم که قضیه به همین راحتی ها هم که عوام فکر می کنند نیست.امام جعفر صادق(ع)در حالی که در بستر شهادت بودند،خطاب به اطرافیان خودشان فرمودند:« شفاعت ما هرگز نصیب کسانی که نماز را سبک می شمارند،نمی شود »

نقل است که زن مسلمانی از قبیلهء بنی مخزوم،سرقتی مرتکب شده بود که پیامبر (ص) می خواست دست وی روا قطع کند.بزرگان قوم از طریق اسامة ابن زید (که پیامبر،او را خیلی دوست می داشت)خواستند که آن زن سارق را شفاعت کنند.پیامبر با لحنی قاطع و عتاب آمیز جواب دادند:...اگر دخترم فاطمه(س) هم سرقت کرده بود،دستش را قطع می کردم...

همچنین نقل است که در جریان حرکت امام حسین(ع) به سمت کوفه،ایشان خطاب به اصحاب شان فرمودند که:«هر کس حقّ النّاسی به گردن دارد،با ما نیاید و برگردد...» حال حساب کنید وقتی سیّد الشّهدا(ع) چنین افرادی را از جمع اصحاب خودشان جدا می فرمایند،چگونه ما با داشتن حقّ النّاس به گردن مان،انتظار شفاعت حضرتش را داریم؟

پس باید توجه کنیم که ما باید با اعمال نیک و پرهیز از گناهان و توبه کردن از آنها،تلاش کنیم تا شایستگی شفاعت را کسب کنیم؛نه اینکه با امید واهی به شفاعت،واجبات مان را ترک کنیم و از گناه کردن،ابائی نداشته باشیم...

ادامه دارد...

الفبای دین (9):

در قسمت قبل به اینجا رسیدیم که ما نباید فقط به فکر ثواب آخرت مان باشیم؛بلکه اعمال ما باید نتیجهء دنیوی هم باید داشته باشد؛مخصوصا در مورد اعمالی که از نظر شرع اسلام،واجب به حساب می آیند و ترک آنها گناه و مستلزم عذاب دنیوی و اخروی.الان میخواهم این مسئله را بیشتر موشکافی کنیم: 

نماز و روزه و خمس و زکات و حجّ و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و تولّا و تبرّا،جزو واجبات دین ما به حساب می آیند که با فراهم بودن شرایط مخصوص به هر کدام،باید آن اعمال واجب را به جا آورد.

اما نکتهء مهم اینجاست که نمی توان هیچ عمل واجب را جایگزین عمل واجب دیگر کرد.یعنی نمی شود به جای نماز،به جهاد رفت و یا به جای حجّ،روزه گرفت و ...

هر کدام از این اعمال،در جای خودشان واجب هستند و ترک آنها مستلزم عذاب.

البته در درون احکام نماز و روزه و حجّ،به تعداد محدودی واجب تخییری وجود دارد:منظور از تخییری،این است  که مثلا ما در رکعت سوم و چهارم نمازهای واجب،به جای حمد و سوره،تسبیحات اربعه بخوانیم و یا مثلا به جای چهار رکعت نماز ظهر روز جمعه،دو رکعت نماز جمعه بخوانیم و یا مثلا در کفّارهء روزه،به جای شصت روز روزه،به شصت نفر فقیر،غذا بدهیم و ...

اما در مورد اصل نماز یا روزه یا...،اجازهء چنین جایگزینی هائی را نداریم و هر کدام از آن اعمال واجب،در جای خودشان باید انجام شوند...

حال حساب کنید که وقتی ما اجازه نداریم که یک عمل واجب را با عمل واجب دیگری جایگزین کنیم،آیا این اجازه را خواهیم داشت تا به جای یک عمل واجب،یک عمل مستحب را جایگزین کنیم؟مطمئنا شما هم با من موافقید که جواب این سؤال،منفی است...

اما در جامعه مان می بینیم که متأسفانه برخی افراد ناآگاه و یا مغرض،به بهانه های واهی که ابداً مورد قبول شرع نیست،این جایگزینی را انجام میدهند و حتی آن را تبلیغ می کنند:

مثلا به جای رفتن به حجّ،هزینهء آن را به فقرا و یا فلان امامزاده و بهمان مسجد و یا فلان بیمارستان و ...صرف می کنند...

یا مثلا به جای جهاد و امر به معروف و نهی از منکر،به گوشهء مسجد یا حسینیّه ای پناه برده و به راز و نیاز و عبادت می پردازند...

وقتی از این افراد،در مورد این عمل نادرست شان سؤال می کنی،چنین توجیه می کنند که چرا باید پولهایمان را به جای فقرای کشورمان،به جیب اعراب و مقامات وهابی عربستان بریزیم و یا مثلا ادّعا می کنند که در فلان کتاب دعا نوشته شده که اگه فلان دعا را بخوانید،اجر هفتاد تا شهید را خواهید برد و از این نوع توجیهات...

در جواب چنین افرادی باید گفت که اوّلاً برای رفع فقر از جامعه،منابعی مانند زکات و فطره و سایر وجوه وجود دارد که اگر مؤمنین جامعه،آنها را درست و به موقع پرداخت کنند،فقیری در جامعه باقی نخواهد ماند؛مخصوصاً که دولت اسلامی هم در این مورد وظایفی دارد که باید به آنها عمل کند.ثانیاً بر طبق نصّ صریح قرآن،حجّ عملی واجب است که انکار آن،معادل کفر است.خداوند در سورهء آل عمران،آیهء 97 می فرماید:

«فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِیمَ وَمَنْ دَخَلَهُ کَانَ آمِنًا وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ »

« در آن نشانه‏ هایى روشن است [از جمله] مقام ابراهیم است و هر کس در آن درآید در امان است و براى خدا حج آن خانه بر عهدهء مردم است [البته بر] کسى که بتواند به سوى آن راه یابد و هر که کفر ورزد یقینا خداوند از جهانیان بى ‏نیاز است »

برخی ها فکر می کنند که حجّ فقط یک سفر زیارتی است و صرفاً برای دیدار کعبه و ...؛در حالیکه حجّ،یک سفر عبادی سیاسی میباشد که در آن،مسلمانان کشورهای مختلف،دور هم جمع میشوند و از اوضاع و احوال هم آگاه میگردند و مخصوصا در قبال سرنوشت همدیگر باید تصمیم گیری کنند.وحدت اسلامی در مقابل دشمنان اسلام هم از اهداف مهم این سفر می باشد که احادیثی مانند:

من اصبح و لم یهتمّ بامور المسلمین فلیس بمسلم:هرکس شب را به صبح برساند و به امور مسلمین توجه نداشته باشد،مسلمان نیست.

کلّکم راع و کلّکم مسئول عن رعیّته: همهء شما در قبال همدیگه مسئول هستید...

به این موضوع اشاره دارند. تازه اگر دقت کرده باشید،علاوه بر آیات و احادیثی که در مورد وجوب حجّ وجود دارد،سوره ای هم در قرآن به نام سورهء حجّ وجود دارد که بیست و دوّمین سورهء قرآن میباشد.اینها همه نشانهء اهمیت این فریضهء الهی هستند...

تازه باید به این موضوع دقت کنیم که درست از روزی که دستور حجّ صادر شده،روزی وجود نداشته است که در جامعهء مسلمین،شاهد وجود فقر و فقرا نباشیم و یا مثلاً افراد صالح در حکومت عربستان،سر کار بوده باشند؛با این وجود،هیچ وقت و در هیچیک از آیات و احادیث،اجازهء تعطیلی این فریضهء واجب(به بهانهء فقر مردم یا ناصالح بودن حکّام عربستان) داده نشده است و این نشانهء اهمیّت این عمل است...

در مورد جایگزینی عبادت به جای جهاد و امر به معروف و نهی از منکر هم توجه داشته باشیم که اگر قرار باشد که برای کشته شدن در راه خدا،اجر یک شهید را به انسان بدهند؛اما به خاطر خواندن فلان دعا،اجر هفتاد تا شهید را به آدم بدهند،آنوقت دیگر کسی انگیزهء جهاد و امر به معروف و نهی از منکر را نخواهد داشت و فریضهء جهاد و امر به معروف و نهی از منکر،عملاً تعطیل خواهند شد و همه به زیارتگاهها پناه خواهند برد و به رهبانیّت روی خواهند آورد که این بر خلاف دستور اسلام است. مخصوصا که پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: رهبانیّت امّت من جهاد است...پس باید توجه کنیم که عباراتی مانند اجر هفتاد تا شهید،فقط به معنای کثرت اهمّیّت آن دعا یا عمل مستحب است،نه جایگزین کردن آن با جهاد و شهادت...باز هم صحبت خواهیم کرد.

ادامه دارد...